سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

سورنا توپولی

ما رفتیم ^ _ ^

سلام به دوستای عزیزم الان ساعته 4.30 صبحه و من دیروز از صبح تا شب فقط داشتم وسایل و خونه رو جمع و جور می کردم به قول عباس می گفت شما برای یک ماه و نیم مسافرت باید کانتینر بگیرید نصف خونه رو ببرید خلاصه اینکه خیلی خسته ام و تا همین دو ساعت پیش داشتم وسایل بر میداشتم و تمیز می کردم  کف پاهام کللللللللی درد می کنه  می پرسید پس چرا این موقع بیداری؟ خب باید بگم دو دلیل داره یکی اینکه من همیشه تا 6 صبح بیدارم و بعد از 6 می خوابم اینو همه ی دوستام می دونن و الان هم بیدارم تا ساعت 5.30 بابایی رو بیدار کنم زودتر بریم تا به این آفتابه لعنتیه اینجا نخوریم بسوزیم دوم اینکه دارم با نها...
13 مرداد 1391

مامانی و سورنا 0 _ 0

سلام به دوستای گلم خوبین؟ نماز و روزه هاتون قبول ایشالا که گرمای هوا اذیت و مریضتون نکنه اول اینو بگم که ما احتمالا جمعه صبح خیلی زود میریم برای مبارزه با راند دومه مسافرتهای تابستانی  امیدواریم که بتونیم صحیح و سالم از دست سورنا جونی مسافرتمون رو تموم کنیم و بعد خسته و کوفته و له از مسافرت برگردیم اینو گفتم که اگه نتونستم دیگه آپ کنم از قبل خبر داده باشم چون این یکی دو روز باید وسایل سفر رو برای بیشتر از یک ماه آماده کنم امیدوارم تو این مدت همگی خوب و خوش باشید و خیلی بهتون خوش بگذره من معمولا تو سفرا به نت دسترسی ندارم ولی اگه بشه حتما میام و براتون یکم از سفر می نویسم دوستان خب حالا از س...
11 مرداد 1391

تولد بابایی با تاخیره فراوان *-*

سلام دوست جونیییا خب از این بگم که طبق معموله این چند روز من حوصله ی نوشتن نداشتم للامصب روزی 10 دفعه میام نتا ولی دست و دلم به نوشتن نمیره بلاخره الان که پسری خواب بود و کاری نداشتم بکنم گفتم دست از این تنبلی بردارم و تولد بابایی رو بهش تبریک بگم خب 2 مرداد تولو بابا کامبیز بود ولی ما قبل از اون وقتی مامان اینا اینجا بودن براش تولد گرفتیم تا یه کم جمعمون شلوغتر باشه ولی در روز اصلیه تولدش هم من براش کیک پختم خودم و به عباس و مونا و آرش گفتم شام بیان اینجا تا دوره هم باشیم هر دو تا تولد خیلی خوش گذشت جای دوستان خالی بود و یه کم هم جو خراب بود روز تولدی که با مامان اینا داشتیم چون سر و صدا بود...
8 مرداد 1391

من و سورنا

سلاااام به همه ی دوستای گلم خوبید؟ رو به راهید انشالا؟ امیدوارم حال همگی خوب باشه و تو ماه رمضان از مهمونیا و دوره همی ها لذت ببرید؟ ما؟! ما هم خوبیم میدونم خیلی وقته آپ نکرده بودی ولی به حساب تنبلیه من نذارید به حساب این بزارید که هم مهمون داشتم هم دچار این روزمرگی ها شدم که دست از سرم بر نمی دارن و دوباره شدم مثل اون روزای اولی که اومده بودم لامرد و تنها بودم نمی دونم چم شده ولی این روزا حس خوبی نیست هیچ اتفاق خوبی نموفته که یه کم حال و هوامو عوض کنه و بتونه واقعا خوشحالم کنه تنهایی خیلی بده می دونم میگید خب خدا که هست درسته ولی ... ولی آدما با هم فرق می کنن من از اون دسته آدمام که تمام روحیه ام به زندگی با...
1 مرداد 1391

دستور پخت سوشی

بالاخره اینم دستور پخت سوشی البته به درخواست یکی از دوستان اول از همه اینکه برای پخت سوشی داشتن مواد مورد نیاز برای سوشی خیلی مهمه که البته تو ایران به راحتی پیدا نمیشه بن عزیز از سوئد برای من وسایلش رو آورد ولی یه روز که با هم تو سایتای تایلندی می چرخیدیم یه خانومه تایلندی که تو ایران بود دستور پخت چند تا از غذاهای آسیایی رو گذاشته بود ازش پرسیدیم مواد اولیه رو تو ایران از کجا تهیه می کنه که یه آدرس تو تهران به ما داد اگه خواستید بگید تا آدرس رو بزارم الان پیشم نیست خب مواد مورد نیاز ایناست آهان برید ادامه لطفا اینم یه عکس از سوشیا داشته باشید فعلا مواد لازم: برنج ژآپنی:1لیوان سرکه ...
17 تير 1391

عکسای سورنا گلی

سلام دوستان ببخشید اگه ما این چند روز کم پیداییما ایشالا میایم جبران می کنیم فعلا این چند تا عکس جدید از سورنا گلیم رو داشته باشید که خاله بن ازش گرفته بقیه اش ادامه لطفا اینجا داره صبحانه می خوره پسرم  اون صندلی صورتی هم همونه که گفتم از تو حمام آورده روش میشینه  اینجا هم پسرم داره نودل می خوره آخه دشششششششمنه نودله اینجا از بیرون اومده بعد از پارک خیلی خسته است قربونش برم که بی حاله اینجا هم داشت تو حمام آب بازی میکرد که خاله بن ازش عکس گرفته اینم از عکسا ممنون از حضورتون ...
17 تير 1391

تعطیلات و تو خونه موندن ما^-^

سلام  خوبین؟ تعطیلات خوش گذشت؟ امیدوارم خوب بوده باشه براتون و همه شاد بوده باشین ما؟ ای بابااااااا ما که کلا این دو روز رو تو خونه بودیم بابا کامبیز هر دو روز رو باید می رفت دانشگاه چون کنکور دانشگاه آزاد بود و اونجا کلی کار داشت آخه بابا کامبیز من غیر از اینکه استاد دانشگاه و هیات علمی دانشگاست مدیر کارگزینیه هیات علمی هم هست واسه همین همیشه کلی کار داره البته من بهش افتخار می کنم آهان اینم بگم اینا از زبون سورنا نیستااااا من یاسمینم مامان سورنا ولی هم من و هم سورنا به کامبیزی می گیم بابا جون چرا؟! خب من اول که ازدواج  کرده بودیم 20 سالم بود و بابایی 9 سال از م...
17 تير 1391

بالاخره طرز تهیه نودل^_^

سلام به دوستای عزیزم امروز دوستای ما رفتن و من از رفتنشون خیلی ناراحتم و دلم براشون تنگ میشه ازشون خواهش کردم قبل از رفتنشون به سوئد دوباره بیان پیشمون قرار بود امروز مامان اینای من بیان لامرد پیشمون که اونا هم بخاطر کار باباییم نتونستن بیان احتمالا هفته ی دیگه بیان منم کلی ازشون ناراحتم کلا الان حالم گرفته است دیگه سورنا خوابه و کامبیز رفته دوستامون رو برسونه فرودگاه گفتم منم از فرصت استفاده کنم و براتون طرز تهیه ی نودل رو بزارم برید به ادامه لطفا خب اول مواد لازم: 1.نودل ساده (که میشه همون نودل های گندم که همه جا گیر میات)و من بهتون توصیه می کنم از نودل مارک جهان که خیلی وقت نیست به بازر اومده استفا...
14 تير 1391
20942 0 11 ادامه مطلب

چند تا عکس از سورنا

اینم دو تا عکس از پسری قربونش برم تا بهش میگم بیا ازت عکس بگیرم سریع میره این صندلی رو که از حمام آورده  و همیشه روش میشینه و برنامه کودک نگاه میکنه رو میاره و روش میشینه میگه عسک(همانا عکس) و بدون اینکه لبخند بزنه (حالا من هرچقدر می خوام خودمو خفه کنم بگم سورنا جونی بخند مامان) معصومانه زل میزنه تو دوربین بعد تا میگیرم(گاهی اوقاتم هنوز نگرفتم)میات میگه ببینم؟ میبینید چقدر لباسش کثیفه؟ داشته بقول کوثر جون لازانونا می خورده نمیومد لباسش رو عوض کنم تازه شانس آوردین اجازه داد صورتشو و دستاشو بشورم وگرنه نمی دونید چی شده بود؟! اینم یه عکس دیگه که سوار موتورش بابا جونی ازش گرفته این یکی رو نمی خواستم بزارم چون هرکار...
4 تير 1391