من و سورنا
سلاااام به همه ی دوستای گلم
خوبید؟
رو به راهید انشالا؟
امیدوارم حال همگی خوب باشه و تو ماه رمضان از مهمونیا و دوره همی ها لذت ببرید؟
ما؟!
ما هم خوبیم میدونم خیلی وقته آپ نکرده بودی ولی به حساب تنبلیه من نذارید به حساب این بزارید که هم مهمون داشتم هم دچار این روزمرگی ها شدم که دست از سرم بر نمی دارن و دوباره شدم مثل اون روزای اولی که اومده بودم لامرد و تنها بودم
نمی دونم چم شده ولی این روزا حس خوبی نیست هیچ اتفاق خوبی نموفته که یه کم حال و هوامو عوض کنه و بتونه واقعا خوشحالم کنه
تنهایی خیلی بده
می دونم میگید خب خدا که هست درسته ولی ... ولی آدما با هم فرق می کنن من از اون دسته آدمام که تمام روحیه ام به زندگی با اطرافیانم بستگی داره اصلا آدم ضعیفی نیستم برعکس خیلی قوی ام و همیشه متکی به خودم بودم ولی تنهایی بدجور اذیتم میکنه
شاید واسه اینه که همیشه دور و برم با فامیل پر بوده و یه دفعه تنها شدن باعث شده اینجوری بشم ...
خلاصه اینکه این روزا روزای خوبی نیستن امیدوارم هرچه زودتر حال و هوام عوض شه و یه اتفاق خوب بیوفته تا من روبه را شم
خب ببخشید که ناراحتتون کردم خواستم یه درد دلی کرده باشم باهاتون و بدونید تقصیری نداشتم از اینکه پیدام نبود فقط دل و دماغ نداشتم
خب خب از پسری بگم براتون تو این مدت خیلی از کلمه ها رو میگه و خیلی از اسامی رو هم میگه ولی هنوز نمی تونه بصورت دو حرفی یا جمله ای بگه هنوز از کلمه ها تک تک استفاده میکنه
کلمه هایی که میگه اینا هستن:
مامان جون و بابا جون:کاملا واضح و قشنگ که هردفعه که میگه دلم براش ضعف میره و هربار نصف شب بیدار میشه برای شیر خوردن بهش میگه بگو مامان جون اونم خواب آلود و با چشمای بسته میگه مامان جون (با یه صدای ناز مخملی)منم کلی بوسش میکنم و قربون صدقه اش میرم بعد شیرش میدم
بابایی میگه یه ذره شیر می خوای به بچم بدیا اینقدر ازش باج نگیر
منم می دونم حسودی میکنه کللللللللی بهش می خندم
مطوب:دستمال مرطوب
به به: غذا
آبی: آب
پتی: پتو
پیتو پیتو: اسبشه که سوارش میشه چون ما صدای پیتکو پیتکو براش در آوردیم بهش میگه پیتو پیتو
نی نی: شامل همه ی بچه ها،عروسکها،تزیینات رو یخچال،عکس رو لباسای خودش و من و. ...
گوشی: موبایل
مالیش: بالشت
ممش: کشمش(این یکی خیلی خنده داره من یه مقدار مویض و نقل های مخصوص اردبیل تو یه ظرف ریختم رو میز گذاشتم برای خوردن با چایی بعد میدیدم سورنا میات میگه مامان جون ممش نمی فهمیدم چی میخوات بعد دیدم با داد و فریاد اشاره به میز میکنه رفتم سراغ این ظرفه میگم کشمش می خوای ؟می خنده میگه ممش بعد بهش مویض میدم با داد سرش رو تکون میده میگه این نه میگم پس چی؟از نقلا یه دونه میدم بهش ازم میگیره و باخنده می خوره و میره و من مات مبهوت از اون همه تلاش برای خوردن نقل بودم بعد کلی بهش خندیدم واقعا بامزه بود)
پاش: یعنی پاشو و این حرکت هم داره میات وقتی نشستیم دست میکنه زیر پامون و میگه پاش پاش و این یعنی یه چیزی می خوات باید بریم بهش بدیم
آب بازی:این کلمه ابهام داره چون هم به تاب بازی و هم به حموم هر دوش رو میگه آب بازی باید دیگه خودمون تشخیص بدیم کدوم رو میخوات بعضی وقتا ازش میپرسم چی ؟حموم؟میگه اموم(حموم)
دستشویی: دشویی
به شومبولش هم میگه بی بی و هروقت داره جیش میکنه میگه مامان جون بی بی
آخه من هروقت می خواستم پاش رو عوض کنم میگفتم بیا ببینم پی پی کردی؟فکر میکرد اسمش بی بیه واسه همین میگه بی بی
عسک: عکس
آبیلا: آب میوه و شربت
آبینات: آب نبات و آدامس
جالب اینه که آدامس می خوره البته من کلا با این جور چیزا مخالفم ولی با بابایی که رفته بوده بیرون وقتی خودش خورده بوده سورنا هم خواسته بوده بهش داده تا گریه نکنه ولی خیلی برام جالبه تا شیرینیش تموم میشه درش میاره میده به من یا باباش به هیچ عنوان قورتش نمیده
کلمه های دیگه رو یادم نمیات دفعه ی بعد میزارم
آهان اسمهایی که میگه: آرمین،یاسی،یلدا،شاهین،نسرین،عباس،امید،امیر،آرش،پری،حسین،بن،نازی رو خیلی خوب و واضح میگه عمو هم میگه ولی خاله و دایی و عمه نمیگه هنوز
حالا چند تا عکس ازش میزارم
تو ادمه لطفا
بچه ام در حال کمک به مامان یاسی
البته نمی ذاشت درست ازش عکس بگیرم 20تا گرفتم این خوبه است تازه
اینجا تو رخت خوابیه که برای مهمونا انداخته بودیم وسطشون از این ور به اون ور غلت می خورد و می خندید
اینجا می خواستم ازش عکس بگیرم فلش دوربین چشماشو اذیت کرد چشش رو بست ولی خشگل بود دلم نیومد نذارم
اینجا هم از خواب بیدار شده داره صبحانه می خوره (familia)
اینم همون پیتو پیتوی سورنا
قابل توجه دوستان پشت سر سورنا اون جارو رو میبینید که؟کلا کار این بچه از صبح اینه که جارو و تی رو از تو آشپزخونه بیاره وسطه هال بزاره و بعد بازی کنه بعد سرش که گرم شد من میارم یواشکی میزارم تو آشپزخونه می بینم دو دقیقه بعدش میات دوباره میبرتشون بیرون میزاره وسط هال باز میره بازیشو میکنه کلا باجایگاهه اینا مشکل داره با هم تفاهم نداریم سر این قضیه
پسرم دوست داره جارو و تی جزئی از تزیینات خونه باشه و من مخالفم
اینجا هم داره با امید ماکارونی میخوره که البته امید اونطرفه و من هرکاری کردم موفق به گرفتم عکس ازش نشدم
در آخر اینکه الان پسری به این صورت خوابیده
ممنون از وقتتون
دوستون داریم