سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

سورنا توپولی

تعطیلات و تو خونه موندن ما^-^

1391/4/17 18:53
نویسنده : یاسمین
982 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

خوبین؟

تعطیلات خوش گذشت؟

امیدوارم خوب بوده باشه براتون و همه شاد بوده باشین

ما؟

ای بابااااااا ما که کلا این دو روز رو تو خونه بودیم

بابا کامبیز هر دو روز رو باید می رفت دانشگاه چون کنکور دانشگاه آزاد بود و اونجا کلی کار داشت

آخه بابا کامبیز من غیر از اینکه استاد دانشگاه و هیات علمی دانشگاست مدیر کارگزینیه هیات علمی هم هست واسه همین همیشه کلی کار داره

البته من بهش افتخار می کنمقلببغل

آهان اینم بگم اینا از زبون سورنا نیستااااا من یاسمینم مامان سورنا ولی هم من و هم سورنا به کامبیزی می گیم بابا جون

چرا؟!

خب من اول که ازدواج  کرده بودیم 20 سالم بود و بابایی 9 سال از من بزرگتر بود واسه همین خیلی برام مثل پدر رفتار می کرد

همه ی کارا رو خودش میکرد مسئولیته همه چیز به عهده ی خودش بود و منم همیشه واسه بابام لوس بودم و همه کار برام میکرد الان احساس کرده بودم یه بابای جدید دارم واسه همین بهش می گفتم بابایی که اونم به من می گم دختر قشنگمنیشخند

حس جالبیه نه؟

من همیشه فکر می کردم تفاوت سنی برای ازدواج نباید بیشتر از 2 سال باشه بعد از ازدواج نظرم عوض شد وقتی زندگیه خودم رو با دوستاییم که با تفاوت سنیه کمتر ازدواج کرده بودن مقایسه می کردم از هر نظر به نفع من بود همه چیززبان

خب بگذریم اول عکس پسری رو میزارم براتون

سوری

این کار خاله بن بود کلی لذت برده بود از اینکه گل سرش رو زده بود به موهای سورنا 20تا عکس ازش گرفت و هی خندید

 

 

 

بقیه تو ادامه لطفا

 

سوری

سوری

اینجا با عمو حسین(آقای شمس)عکس گرفته البته توی قسمت بک گراند هم بابا کامبیزیه

سوری

اینجا هم با عمو عباس که سورنا عااااااااشقشه خیلی دوسش داره نمی دونم چرا ولی با اینکه با همه ی مردا خوبه عباس رو یه جور دیگه دوست داره وقتی اون باشه حتی پیش من یا باباش نمیره خیلی برامون جالبه

سوری

در ادامه ی هنر نمایی های بن عزیزم

سوری

اینم سورنا و بابایی تو بازرا روز لامرد

کلا خاله بن هرجا که میریم از همه چیز عکس می گیره براش خیلی جالبه

حتی رفته بودیم گوشت بگیریم از گوشتای تو یخچال و خود آقای قصاب در حین گوشت خورد کردن هم عکس می گرفت و از آقای ماهی فروش همرا با ماهی در دستش هم عکس می گرفت ولی سوژ] ی اصلیش همیشه سورناست

عاشق سورناست چون خودش هم بچه نداره به من میگه بهت حسودیم میشه تو این سن شاهد رشد بچه ت هستی ولی من نمی دونم کی میتونم بچه داشته باشم

تو این مدت هر روز سورنا رو میبرد تو حمام باهاش کلی آب بازی میکرد بعد هم میشستش یه 20 تایی هم عکس ازش می گرفت و حوله می پوشوند میدادش به من خودش هم پمپرزش رو میبرد می انداخت دور و لباساش رو جمع میکرد (اینا رو هرکسی برای بچه ی دیگران نمی کنه)

بن خیلی مهربونه و میگم عاشق سورناست

میگه سورنا شیطون نیست و خیلی باهوش و مهربونه

آقای شمس می گفتن وقتی سوئد هستیم هر روز میگه کاش سورنا پیشم بود ،دلم براش تنگ شده،اگه بود الان می خوردمش،گاز گازیش میکردم،خیلی خوشمزه است و ...

بیچاره تو همه ی کارهای خونه هم به من کمک میکرد که من واقعا ناراحت میشدم و حس بدی بهم میداد می گفتم تو رو خدا نکن تو مهمون منی من دوست ندارم واسم کار کنی می گفت نه من دوست دارم بتونم کمکت کنم

خلاصه اینم از دوست مهربون خارجیه من امیدوارم قبل از رفتنشون بازم بیان

خب تو پست بعدی پخت سوشی رو میزارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله باران
18 تیر 91 21:47
سلام یاسمین جون.ممنون عزیزم از جملات زیبات...چه دوست خوبیامیدوارم همیشه با هم خوب و خوش باشید...دوست داشتم خاطره ات را.و باهات موافقم وقتی بچه باشیمرد هر کار تو را به حساب بچه گی میذارهولی وقتی بزرگتر میشی درسته خیلی برای زندگی مشترک خوبه ولی برای خود زن خوب نیست...باید خانوم باشی... واین اصلا به نفعت نیست به قول خودت.امیدوارم همیشه با هم خوب باشید و خوشبخت...برای ما هم دا کنید...


سلام عزیزم
ممنون از نظرت
نه اینکه میگم من بچه گونه ام براش همیشگی نیست من انقدر با فکر عمل می کنم نسبت به همسن و سالای خودم که همه ی دوستای از خودم بزرگتر( 6 یا 7 سال)واسه کاراشون باهام مشورت می کنن و به این قضیه معروفم تو دوستان و فامیل
و در عین بچگی کردن همیشه تمام تصمیمات رو من می گیرم و یا حتما با مشورت من شوهرم تصمیم می گیره
نگران نباش عزیزم
خاله باران
18 تیر 91 21:49
بچه ها معمولا هاله ادمها را می بینند...شاید آقای شمس واقعا هاله زیبایی داره.... امیدوارم همیشه برای هم و خودتون خوب باشید دوستم...


شاید همینطوره چون واقعا آدم خوبی هستن
مرسی عزیزم قربون لطفت برای شما هم همینطور ایشالا
.نینی گوگولی nazii
18 تیر 91 23:36
ایول عمو اینا
جاشون خالی نباشه
پس کی میاین شماااااااااااااااااااااال؟؟؟
مرداد؟ وسط مرداد؟ شهریور؟ وسطش؟ نهههه آخرش؟؟؟؟؟؟؟
ای جونم سورنا جونم


قربوت عزیزم حتما میام ولی شهریور میام احتمالا اواسط شهریور
سعی می کنم هر چه زودتر بیام گلم خودمم دلم براتون تنگ شده
مادر کوثر
25 تیر 91 15:17
چه بامزه نوشتی از خودت و بابایی
دختر قشنگم
همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشین
عکسا و توضیحات هم عالی و خوندنی بودن. مرسی


قربونه شما
مرسی عزیزم به همچنین شما
مرسی که خوندی گلم
مامان ترانه
25 تیر 91 23:14
جیگر این گیر موش بوسسسسسسس


قربونه شما خاله جون