کللی عکسای قدیمی
سلام به دوستای گلمون
ما این چند روز تعطیلی رو حسابی سرگرم بودیم
مامان اینا اومده بودند و خیلی هم به همه ی ما خوش گذشت
الان دو روزه که رفتند البته من خاله یلدا رو نگه داشتم پیش خودم تا با خودم برش گردونم
امروز هم منای عزیزم اومد و ناخنای منو به قول سورنا گشنگ(قشنگ!) کرد و امشب هم رفتیم خونه ی راضیه جونم که خیلی خوش گذشت
بابای امید یه سرسره ی کوچولو واسه خونه خریده که ماشالا به جونش امید امشب یه سره باهاش بازی میکرد و خسته نمی شد اما سورنا خیلی لذت نمی برد شاید چون مریضه و یه کم بی حاله اینجور بود
آخه پسرم هنوز خوب نشده و باز بردیمش دکتر و فقط دارو هاش رو تغییر داد
اشتها که کلا نداره و بچه ام نصف شده
این چند وقت هم کلی با خاله یلداش بازی کرده
اما خبر بعدی ما بازم سفرهای هفتگی مون شروع شد
یعنی به جان خودم از هرچی ماشین و مسافرته داره حالم بد میشه
فردا صبح زود میریم شیراز بعد از ناهار بابا کامبیز میره تهران تا پنج شنبه رو پیش مامان و بابا باشه آخه جمعه راهی حج هستند البته برای 5امین بار میرن واسه همین ما دیگه برای بدرقه نمیریم چون مسافت زیاده و حسابی خسته کننده میشه
ایشالا دوشنبه بر میگردیم چون بابایی شنبه و یکشنبه کلاس داره
امیدوارم من بتونم این دوسال اول درس خوندن بابایی طاقت بیارم چون واقعا دارم کم میارم
خب بگذریم بریم سراغ یه سری عکس که من کلی وقته گرفتمشون اما خونه نیستم که بتونم بزارم رو وب
عکسا ادامه ی مطلب عزیزان
اول از همه این عکسه رو میزارم چون مال خیلی وقت پیشه
این یکی قابل توجه خاله بارانه خاله جون پسرم دیگه با صندلی صورتیه کاری نداره براش کوچولو شده با این صندلی گنده هه بازی می کنه جدیدا
بچه ام تنوع طلبه کلا
اینجا پسرم شدیدا درگیر بود با نارنگی پوست کندن و با داداشی نشسته بودن نارنگی می خوردن
قربون اون قیافه ات برم من با لبات جوجوی من
میدونید که امسال چون مادربزرگم فوت شدن و موقع تولد سورنا بود ما نتونستیم براش جشن بگیریم واسه همین ماه بعدش خودم یه کیک براش پختم و ازش عکس گرفتم
خیلی دلم می خواست یه جشن خوب براش بگیرم ایشالا سال دیگه جبران می کنم پسر گلم عاشقتم مامان جون
اینجا در حال فوت کردن بود
اینجا در حال تعجب کردن که چرا فقط یکی از شمع ها خاموش شد؟!
این عکس مال کیشه
اینو بگم که تو کیش از بس من در حال فرار از سورنا جون بودم(چون می خواستم خرید کنم) فقط موقع غذا خوردن می دیدمش و بقیه ی مواقع با بابایی بود واسه همین یا تو عکسای دسته جمعیه یا عکس خاصی ندارم ازش
این چند تا بد نبود گفتم براش بزارم
اینجا رستوران رو کشتی بود با موسیقی زنده که خیلی خوش گذشت
این یکی هم مال رستوران هتله کلا بدون شرحه خودتون ببینید در مواقعی که مجبور بود بشینه اینجوری شیطونی می کرد
یعنی جان خودم من عاشق اون لبخند پیروزیم که رو لباشه با اون برق شیطنت که تو نگاهشه
خب از این روزاش بگم:
من تو آشپزخونه ام صدایی ازش نمیات می گم سورنا جووووووون؟
بدو بدو میات میگه:جونم؟ مامان جون جونم؟
میگم:قربون جونت برم عاشقتم گل پسرم
میگه خاااااااااااله خاله یلدااااا خودت بیا
خاله یلدا:جونم؟کجا بیام؟
سورنا: بیا پیش خودم با من بازی بوکون(بازی کن)
یعنی عاشق لهجه اشم که میکس شده شدیدا از گیلکی و شیرازی و تهرانی و همه رو با هم داره کلا
عاشق شیر خوردن موقع خوابه یعنی دراز بکشه و بخوره برای همین مجبوریم موقع خواب تو شیشه بهش شیر بدیم
آب پرتقال و شیر کاکائو خیلی دوست داره و مثل همه ی بچه ها عاشق شکلاته
و البته مارشملون هم خیلی دوست داره و بهش میگه ماشتالو!!!
اسپایدر من:استایدر من
باب اسفنجی:استنجی
پاتریک:پاتییک
شرک:شلک و البته خر شلک
انگری بردز:انگی بدز این یکی رو عاشقشونه و انواعشون رو هم میشناسه و اینکه چه کاری انجام میدن
با غذا میونه ای نداره اما خورشتا رو دوست داره مخصوصا خورشت بادمجون(مثل خودم) و البته آب مرغ هم خیلی دوست داره
سوپ رو خوب می خوره اگه قرار باشه که پلو بخوره هم خالی می خوره
تخم مرغ خیلی دوست داره و بیشتر مواقع برای صبحانه می خوره البته بدون نون
خب دیگه چیزی یادم نمیات
آهان موقع خواب حتما باید با گوش من بازی کنه تا خوابش ببره
تموم شد دیگه
خب پیشاپیش می خوام روز ولنتاین رو به همه تبریک بگم از نظر من ولنتاین فقط مربوط به زن و مرد عاشق نیست مال همه ی کساییه که دوسشون داریم
بیاین تا دیر نشده به کسایی که دوسشون داریم بگیم دوستت دارم شاید زندگی فرصت زیادی برای گفتنش بهمون نده
دوستون دارم
زود میام
دلم براتون تنگ میشه
بای بای