سری اول عکسای سفر
سلام به همه
ما امروز مهمونای عزیزی داریم که خیلی هم دوسشون داریرم
البته تازه الان حرکت کردن و تقریبا ساعت 11 شب میرسن ولی خب بازم خوبه
آهان هنوز نگفتم کی می خوات بیات
مامان و بابای گل من با هر دو تا داداشام
خدایی شاهین رو خیلی وقته که ندیدیم و دلم براش یه ذره شده
خب یه سری عکس از سفر گذاشتم
ادامه ی مطلب لطفا
لب دریای شمال تو زمستون خیلی خوب بود جای همه خالی
هوا عالی بود و سورنا هم کلی کیف کرد و بازی کرد
منم کلی در آرامش و خلوتی دریا رو نگاه کردم و به صداش گوش کردم
چون هوا سرد بود بیرون رفتنا با ماشین بود بیشتر خیلی عکس نتونستم از سورنا جونم بگیرم
موقع برگشت هم کللللی برف میومد که همه جا رو سفید کرده بود و خیلی قشنگ بود همه جا
درختهای کاج از نزدیک خیلی قشنگ بودن مثل درخت کریسمس توی کارتونا بودن
و از دور هم جنگلشون مثل یه کیک مغز پسته ایه بزرگ بود که داری روشون پودر قند و وانیل می پاشی
اگه دوستام بخونن می گن بازم دنیا از دید یاسی یه جور دیگه است اما جدا به نظر من این شکلی بود
قشنگ نیست؟
من تو راه عکسا رو گرفتم واسه همین خیلی با کیفیت نیست
خب این از سری اول عکسا سعی می کنم دور دوم رو زودتر بزارم براتون
راستی سورنا تو این مدت خییییییییلی بهتر حرف می زنه و خیلی عاقلانه تر رفتار می کنه
آدم احساس می کنه داره با یه پسر بزرگ زندگی می کنه
قربونش برم آقا شده
عاشق کارتونها و شخصیتهای کارتونیه
مثلا پلنگ صورتی که بهش می گه صورتی_باب اسفنجی که بهش میگه اسفنجی_مرد عنکبوتی که بهش میگه اسپایدل من_پاتریک دوست باب اسفنجی_و انگری بردز که کامل اسمشون رو تلفظ می کنه و هرجا که این پرنده ها رو می بینه فرقی نمی کنه کجا باشه باید بریم و کلی تماشاشون کنه و در موردشون بلبل زبونی کنه و حرف بزنه و یا اگه بتونه بخرتشون
الان یه بلوز یه تی شرت یه قلک و یه رکابی انگری بردز داره و البته یه کیف فوق العاده خشگل که خودم براش از کیش خریدم و کلی هم دوسش داره
واسه همینم من الان قالب وبش رو براش انگری بردز گذاشتم دیگه
خب من برم دیگه