عسلویه و آب بازی تو دریا
سلام دوستان ما این مدت کم پیدا بودیم چون مشغول عروسیه خاله مونا و عمو عباس بودیم خیلی خوب بود جاتون خالی بود 4شنبه حنا بندون بود و 5 شنبه عروسی جمعه هم با عمو علی و عمو ایمان و خالهمیترا رفتیم عسلویه لب دریا خاله صدی و عمو آرش نتونستن بیان چون مامان و بابای عمو آرش خونه شون هستن من با بابا کامبیز 1ساعت تو آب بودم آب خیلی گرم و خوب بود و منم توی تیوپ بادی با بابا کامبیز بازی میکردم آخراش دیگه خسته شده بودم ولی بازم دلم نمی خواست از آب بیام بیرون آخرم منو به زور و با گریه بیرون آوردن بعد رفتیم بوف شام خوردیم توی همون مسیر کوتاه بیهوش شده بودم از خستگی و در کل مسیر برگشت هم خواب بودم...