سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

سورنا توپولی

خاطرات ^^

1390/9/22 17:46
نویسنده : یاسمین
702 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونا همه تون خوبین؟

منم خوبم و اگه میخواین در مورد ادامه ی زلزله بدونین باید بگم که همچنان کم بیش ادامه داره و ما رو میترسونه

دائما رو ویبره هستیم

1 شب هم که احساس کردیم بهتر شده خونه ی خودمون خوابیدیم

ولی باز دیشب هی زد و ما هم مجبور شدیم باز خونه ی خاله میترا اینا بخوابیم

من اومدم خاطرات شیرازم رو بگم

تو این 1 هفته خیلی خوش گذشت و من شنبه شب با مامان و بابا و خاله یلدا رفتیم بیرون تا خاله میترا و عمو علی و عمو ایمان رو ببینیم

اول رفتیم شهر بازیه ستاره ی فارس و همه کلی بازی کردن ولی تا من رو مینشوندن رو بازیها چون تکون میخورد و صدا میداد من میترسیدم گریه میکردم واسه همین بلندم میکردن

ولی ازم عکس هم گرفتنا بعدا میزارم

خلاصه بعدش رفتیم بالای رستوران سفیر (یعنی قسمت SFC) شام خوردیم و کلی همگی خندیدن و از این مدتی ککه عمو علی نبود واسش تعریف کردن

خدا رو شکر عمو علی الان خیلی بهتره واسه همینم مامان و بابا خیلی خوشحال بودن و البته منم همینطور چون وقتی آخر شب خواستیم از رستوران آبشار طلایی که بزرگترا رفته بودن اونجا قلیون بکشن خواستیم بیایم بیرون من پریدم بغل عمو علی و پایینم نمیومدم 

اونم بیچاره یه دستش به عصا بود و با یه دست دیگه اش منو  گرفته بود

مامانم بهش گفت علی سورنا سنگینه بدش به من ولی عمو علی گفت نه خودش خواسته بیات بغلم منکه نمیزارمش زمین می خوام تا بعد که منو میبینه منو یادش نره

اون شب گذشت و فردا شبش باز منو بردن همون شهر شادیه بالای ستاره و من کلللللللللی با همه ی اسباب بازیهایی که به سن من میخوردن بازی کردم و خیلی هم خوشحال بودم برخلاف شب قبلش

هی میخندیدم و با آهنگای بازیا می رقصیدمکلی کیف کردم واسه خودم

البته مامان و بابا و دایی شاهین و خاله یلدا و دایی آرمینم کلی بازی کردنا

به همه خوش گذشت و باز رفتیم SFC شام خوردیم که مامان نسرین جونم باهامون بودن

دو روز بعد هم که به تاسوعا و عاشورا خوردیم و همه جا شلوغ بود و سرد واسه همین ما همه اش تو خونه بودیم و بیرون نرفتیم

چهارشنبه هم خاله الهام اومد خونه مون و پیش مامان یاسی بود و بعدش ما رفتیم بیرون تا مامان یه کم خرید کنه

شب هم که اومدیم خونه عمو جمال و خاله فاطی اومده بودن خونه ی بابا جون اینا

منم کلی با خاله فروغ و خاله فرناز بازی کردم

رو پای خاله فرناز نشسته بودم و با موبایلش بازی میکردم

خاله فاطیم خیلی منو دوست داره و با من کلی بازی کرد

پنج شنبه صبح هم که ما اومدیم لامرد و مسافرتمون تموم شد و گرفتار این زلزله های بدجنس تموم نشدنی شدیم

خب دیگه من باید برم چون می خوایم بریم خونه ی عمو علی اینا

آخه امشب شام مهمون خاله مونا و عمو عباس هستیم که تازه با هم ازدواج کردن

من خیلی خاله مونا رو دوست دارم چون اونم خیلی منو دوست داره و کارامو میکنه و باهام همیشه بازی میکنه

پس فعلا بای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

shabnam
22 آذر 90 19:26
سلام وبلاگ قشنگی دارید به وبلاگ هانی و مهدی هم سر بزنید خوشحال می شیم.
پسر یا نمکی دارین.


سلام عزیزم
ممنون حتما سر میزنم
ماجراجويي هاي جغله كوچولو
25 آذر 90 15:56
جغله: سلام .تبريك ميگم. وبلاگ خيلي خوبي دارين
ايشالا خانوادگي سلامت و موفق باشين .
مطالب وبلاگ من با عكسهاي خانوادگي بروز شد خوشحال ميشم تشريف بيارين
نظر يادتون نره لطفا.
www.jegheleh.niniweblog.com


سلام عزيزم ممنون كه به ما سر زدين
اميدوارم واسه شما هم همينطور باشه
حتما ميام
G.CuTe
25 آذر 90 15:58
سلام یاسمین جون...
نمیدونم نظر خصوصی که راجع به قالب بهت دادم خوندی یانه؟
زلزله هم که دست از سر شما بر نمیداره
راستی من آپم


سلام جيگرم آره خوندم عزيزم
ببخش كه خودم اين چند وقت پيدام نيست آخه بخاطر زلزله ها سورنا اذيت بود مجبور شدم بيام شيراز دوباره احتمالا فعلا نمي تونم بيام چون بعد هم دارم ميام تهران ولي در اولين فرصت ميام و با هم صحبت مي كنيم در موردش و ممنونتم قشنگم
نگین مامان رادین
26 آذر 90 0:49
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶ ´´´´´´´¶¶´´´´´آپ کردم ´´´´´´¶¶ ´´´´´¶¶´´´´´´ بدو بیا ´´´´´´´´¶¶ ´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶ ´´¶¶´´´راستی نظر یادت نره هااااااا´´´´¶¶ ´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´¶ ´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´¶ ´¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´¶ ´¶´´´´´´´´´´´´¶¶´¶´´´´´´´´´´´¶´´´¶ ´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶´´´´¶ ´¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶´´¶´´´´¶ ´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶´¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶ ´´¶¶´´´´´´´¶´´´´´¶´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶ ´´´¶¶´´´´´´¶´´´´¶´´´´¶¶¶¶´´´´´¶ ´´´´¶´´´´´´¶´´´¶´´´´´¶´´´´´´´¶ ´´´´¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´¶´´¶¶ ´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´¶ ´´´´´¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´¶ ´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶¶´´´´´´´¶¶ ´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´ ´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´¶¶´¶ ´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶´¶¶ ´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´¶´´´¶ ´´´´¶¶¶¶¶¶´¶´´´´´´´¶´´¶´ ´´¶¶´´´¶¶¶¶´¶´´´´´´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶ ´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´¶´¶¶´´´´´¶¶ ´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´¶ ´´´¶¶´´´´´´´´´¶´´´¶´´´´´´´´´´¶
نگین مامان رادین
28 آذر 90 23:28
_(▒)(▒)_______███☼████___(░)(░)
(▒)(▓)(▒)__ ███__ ██████ (░)(▒)(░)
_(▒)(▒)___██____███▒████ (░)(░)
_________██____███▒▒▄▒
__________██____█▒▒▒▒▒▒
___________██____ █▒▒▒♥__(░)(▒)
____________██_____▒▒___(▒)(█)(░)
____________ ██____▒▒_____(░)(▒)
_____________██__▓▓▒▓______█
________█✯ _██ ▓▓▓▒▒▒▓____█_█
_(░)(░)___███_ ▓▓_▓▓▓▓▓▓__ █▀
(░)(▒)(░)______▓▓_▓▓▓▓▓▓___█
_(░)(░)_____ _▓▓_▓▓▓▓▓_____ █
___________ ▓▓__▓▓▓▓_▓____▒░
__________ ▓▓__▓▓▓▓___▓__▓▒
_________ ▓▓___███❋█__▓▓_
________▒▒__ ♥▒▒♥▒▒♥▒
_______░___ ♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥
__________ ♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒
_________♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒
________♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥
______ ♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒♥▒▒
_______________▓▓ ▓▓
_(▒)(▒)_________▓▓_▓▓
(▒)(▓)(▒)_______▓▓__▓▓
_(▒)(▒)_________▓▓__ ▓▓
_______________▓▓__▓▓
_______________▓▓ ▓▓
_______________▓▓▓
______████████▓
_______█☼█___██____(░)(░)
______███____ ██__ (░)(▒)(░)
______█_______██____(░)(░)
______________█☼█
______________█▀██▄
.
عزیزم شب یلدا مبارک امید که لحظه های پر از شادیتان به بلندی همین شب باشد


مرسي قشنگم اميدوارم واسه شما هم همينطور باشه عزيزم