چند تا عکس ^_^
سلام به همه ی دوستای کوچولوی قشنگم
من امروز با چند تا عکس از خودم اومدم و البته یه خبر خوب و یه بد
خبر خوب اینکه ما فردا صبح می ریم کیش و این اولین باره که من میرم کیش
خبر بد اینکه برنامه ی خاله صدی و خاله میترا و عمو آرش و عمو علی با ما جور نشد و نمی تونن بیان ولی عمو شمس و خاله بن با ما میان
حتما اونجا کلی عکس میگیرم و میزارم واستون
آهان.... و عکسا در ادامه ببینید لطفا
اولین عکس یه کم قدیمی تره مال چند ماه پیشه که رفته بودیم عسلویه و من کلاه عمو ایمان رو سرم گذاشته بودم
این دوتا عکس مال ماه پیشه که من شیراز بودم و با مامان جون نسرین رفته بودیمپارک و من برای اولین بار تو پارک به تنهایی سوار تاب شدم و خیلی کیف کرده بودم و پایین نمیومدم
و سرسره هم به همین صورت بود ولی چون بعد که منو ازش آوردن پایین سوار کالسکه ام کردن و بهم آبمیوه ی آلوورا دادن ساکت شدم
این عکس مال دیروزه من تافت مامانمو برداشتم و فرار کردم مامانم یه دفعه دید تافتش نیست اومد دید من دارم باهاش بازی میکنم و حرف میزنم یه دفعه صدام کرد و منم این لبخند ناز رو تحویلش دادم
این عکس هم مال دو روز پیشه مامان و بابا داشتن چایی میخوردن منم با در ظرف شیرینی ها بازی میکردم و هی میچسبوندمش به صورتمو شکلک در میاوردم اونا هم کلی به من خندیدن
اینم مال امشبه(امشب که چه عرز کنم چون الان 3 صبحه میشه دیشب)من با بابام رفتیم سوپری در خونه کیسه فریزر بگیریم واسه مامان بابا جونم برام آبنبات چوبی خرید(چیزی که همیشه مامانم مخالفه باهاش میگه میچسبه به لباسم و زمین بعد من میخورم مریض میشم)
مامانم چون دید من خیلی خوشحالم و با لذت میخورم چیزی نگفت اول این عکسای خوردنمو ازم گرفت بعد به آرومی خودشو ازم گرفت نذاشت بخورم دیگه
راستی من به سلامتی بعد از 1سالو اندی تنبلی کنار گذاشتم و از شامگاه جمعه رسما شروع به راه رفتن کردم
به قول کره ایها چوکاهه(مبارک باشه)
خب من برم دیگه که خیلی دیر وقته فعلا بای بای