اسباب بازی تازه
سلام به همه ی دوستای گلم
من این چند روز خیلی سرم شلوغ بوده
چون عمو کیوان هم از تهران اومد پیش ما و این چند روز که خاله و دایی و عمو پیشم بودن خیلی بهم خوش گذشت
دیروز خاله و دایی رفتن شیراز چون خاله یلدا روز 5 این ماه امتحان داشت
ما هم دیشب رفتیم خونه ی عمو علی که خود عمو علی نبود و شب کار بود ولی خاله میترا و خاله صدی . عمو آرش بودن و البته خاله مونا از شیراز اومده بود و عمو عباس هم اومده بود
من کلی با خاله مونا بازی کردم
امشب هم با عمو کیوان رفتیم دهشیخ واسه خرید
منم یه کار جالب کردم
به سبد فروش توپها که رسیدیم شروع کردم دادو بیداد کردن و هی میگفتم آرمین "حالا من نمی دونم چرا آرمین؟"
بماند
بعد مامانم میگفت چی؟
داد زدم این این
مامان گفت توپ؟
منم خیلی خشگل گفتم پو پو و "پ"ها رو خیلی شدید تلفظ میکردم
مامانم کلی خندید و چند تا توپ داد به من باهاشون بازی کردم ولی چون قبل از اون واسه یه توپ دیگه خریده بودن دیگه از اون سبد واسم توپ نخرید عمو کیوان هم یه پمپ باد واسم خرید تا بتونم اسباب بازیهامو باد کنم
و بعد اومدیم خونه
وقتی من خیلی کوچولو بودم"مامانم حامله بوده" بابام از قشم واسم یه گاو تپل بادی که جنس خیلی ضخیمی هم داره خریده بود ولی تا حالا بادش نکرده بودن واسم
امشب برام بادش کردن و منم کلی خندیدم و ذوق کردم و باهاش بازی کردم
هی سوارش میشدم و تکون تکون میخوردم و میخندیدم
البته یکی دو بار هم خیلی تکون خوردم واسه همینم خوردم زمین
ولی بعد بازم باهاش بازی میکردم و پشت سر بابام تکرار میکردم پیتو پیتو "پیتکو پیتکو"
اینم عکسای من سوار گاو تپلم
خب دوست جونا فعلا بای بای