پیشرفتهای من
سلام دوست جونا
من این چند روز خیلی مشغول بودم واسه همین نتونستم آپ کنم
3شب پیش من و مامان و بابام با خاله صدی و عمو آرش و عمو ایمان رفته بودیم عسلویه
و شام رو هم رفتیم بوف خوردیم و موقع برگشت من از اولش خوابیدم تا زمانی که رسیدیم خونه ی عمو آرش اینا
توی مسیر مامان و خاله صدی و عمو ایمان کلی اذیت کردند و خندیدند جوری می خندیدن که گلوی 3تاشون درد گرفته بود
دیروز هم من بالاخره موفق شدم به قلمرو مامانم نفوذ کنم و رفتم داخل آشپزخونه و از پله اش رفتم بالا
همیشه میترسیدم ولی دیروز راحت رفتم بالا که مامان و بابا کلی تعجب کردن منم بعد از اینکه رفتم تو بلافاصله نشستم و یه نگاهی به پایین کردم و کلی ذوق کردم و خندیدم و رقصیدم
دیشب هم رفته بودیم خونه ی خاله صدی اینا که من از 4تا پله بالا رفتم خودم و می خواستم برم تو اتاق خاله صدی البته بابام کنارم بود و هوامو داشتا
ولی خودم رفتم بالا کلی خوشحال بودم از کارای جدید و پیشرفتام
هی میرقصیدم و دست میزدم
دیشب هم عمو ایمان رفت شیراز و خاله میترا هم به مامان زنگ زد و گفت که پای عمو علی بهتر شده و دکتر واسش 10 جلسه ی دیگه فیزیوتراپی نوشته که داره انجام میده و پیشرفت قابل توجهی هم داشته
آخه من یه عمو علی خیلی خوب و مهربون دارم که 1ماهی بود رباط پاش پاره شده بود و باید میرفت و عمل میکرد
الان بیشتر از 3 هفته میشه که عمو پاشو عمل کرده و الان خیلی بهتره
من خیلی دوسش دارم و دلمم واسش تنگ شده اما چون نمی تونه بیات ما هفته ی دیگه واسه تاسوعا و عاشورا که بابا تعطیله میریم شیراز که هم مامان نسرین اینا رو ببینیم هم عمو علی و خاله میترا رو با خودمون بیاریم لامرد
امروز هم بالاخره ماشینمون اومد
آخه ما ماشینمون رو می خواستیم عوض کنیم و امروز بعد از تقریبا 15 روز ماشینمون اومد
و ظهر ناهارمون رو گرفتیم و رفتیم خونه ی خاله صدی
خاله مونا هم اونجا بود و کلی با من بازی کرد و منم چون میدونستم منو خیلی دوست داره کلی خودمو واسش لوس کرده بودمو از بغلش بیرون نمیومدم
حتی بغل خاله صدی و مامانم هم نمی رفتم
عصر هم خاله بن اومد و من مامان و برد واسه خرید خیلی خوش گذشت
و امشب هم خاله صدی اینا و بن و خاله مونا دارن واسه شام میان خونه ی ما
خب من دیگه باید برم کم کم مهمونامون میان
دوست جونا همه تون و دوست دارم فعلا بای بای
تو آپ بعدی چند تا از عکسای خودمو میزارم