عسلویه و آب بازی تو دریا
سلام دوستان
ما این مدت کم پیدا بودیم چون مشغول عروسیه خاله مونا و عمو عباس بودیم
خیلی خوب بود جاتون خالی بود
4شنبه حنا بندون بود و 5 شنبه عروسی
جمعه هم با عمو علی و عمو ایمان و خالهمیترا رفتیم عسلویه لب دریا
خاله صدی و عمو آرش نتونستن بیان چون مامان و بابای عمو آرش خونه شون هستن
من با بابا کامبیز 1ساعت تو آب بودم
آب خیلی گرم و خوب بود و منم توی تیوپ بادی با بابا کامبیز بازی میکردم
آخراش دیگه خسته شده بودم ولی بازم دلم نمی خواست از آب بیام بیرون
آخرم منو به زور و با گریه بیرون آوردن بعد رفتیم بوف شام خوردیم توی همون مسیر کوتاه بیهوش شده بودم از خستگی و در کل مسیر برگشت هم خواب بودم ولی بعدش تو خونه بیدار شدم و با مامان یه حموم رفتم تا ساعت 2.30 هم بیدار بودم بعد خوابیدم
دیشب هم خاله راضیه و عمو مهدی اومدن خونمون بعد هم امید اومد ولی زود رفتن و منو امید نتونستیم خیلی با هم بازی کنیم
راستی طبق معمول مامانم دوربینو یادش رفته بود بیاره عسلویه ولی عمو علی ازم کلی عکس گرفت که بعد ازش میگیرم میزارم براتون
فعلا بای بای دوستان