18 ماهگیت مبارک پسر گلم
بالاخره 18 ماهگی اومد و من از یه هفته قبل استرس داشتم
می پرسید چرا؟!
برای خاطر قول بزرگ (واکسن 18 ماهگیه عزیز)
من که دیشب رو از شدت استرس درست نخوابیدم
تازه چند تایی هم کابوس دیدم تا صبح
خدا رو شکر واسه بیدار کردن سورنا برخلاف تصوراتم مشکلی نداشتیم و خیلی خوب و خوش اخلاق بیدار شد و آماده شد واسه دد رفتن
بچه ام نمی دونت که چه دد ای داره میره
اول واسه چک قد و وزن رفتیم که گفت قدش خوبه ولی وزنش کم شده که اونم به دلیل نخوردن غذا و فعالیت بیش از حد در طول روزه(خیلی حالمگرفته شد چون معمولا خوب وزن می گرفت)
واسه قد و وزن گرفتن کلی جیغ زد و گریه کرد که اصلا دلیلشو نمی دونم
بعد رفتیم واسه واکسن بازم برخلاف تصورات من خیلی شلوغ نبود (آخه تو لامرد فقط هفته ای 1 بار اونم فقط همون یک مرکز بهداشت واکسن 18 ماهگی رو میزنه) خب طبیعتا من انتظار داشتم خیلی شلوغ باشه که خدا رو شکر نبود و ما تو گرما معطل نشدیم
کلی هم پسرم گریه کرد واسه واکسیناسیون ولی بعدش تا از اونجا اومدیم بیرون ساکت شد
بردیمش براش به به خریدیم و اومدیم خونه
من تا کامبیز بود تند تند کارای غذامو کردم واسه ی سورنا هم رو جای واکسنش روغن زیتون مالیدم و کمپرس یرد گذاشتم براش(که البته خوشش نمیومد و آخر هم نذاشت درست انجامش بدم)
همه ی چیزایی که من بدترین شکلش رو تصور کرده بودم اونجوری نشد خدا رو شکر امیدوارم خیلی تب نکنه و پسرم اذیت نشه
در آخر اینکه گل پسرم عاشقتم مامانی امیدوارم همیشه سالم و شاد در کنار مامان یاسی باشی
راستی پسرم منو میتونه صدا کنه قشنگ میگه یاسی
اولین باری که گفت کلی ذوق مرگ شدم و هی میگفتم سورنا بگو یاسی اونم میخندید و میگفت یاسی یاسی
18 ماهگی مبارک عسلم
بعد میام ازت عکس میزارم عزیزم
بووووووووووووووووووووس