سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

سورنا توپولی

تولد سورنای گلم مبارک

امسال تولد سورنا گلی روز چهارم فوت مادرم بود و من غرق در عزاداری بودم اما یادم نرفته بود گل من دو ساله شده هرچند نتونستم اونجوری که دلم می خواست بهش تبریک بگم و براش جشن تولد بگیرم اما کلی براش شعر تولدی خوندم و بوسش کرد و همه هم بهش تبریک گفتن مامانم گفت بعدا براش یه کیک بگیر و لباس نو تنش کن و از حداقل چند تا عکس یادگاری بگیر بچم گناه داره کادوش رو هم از مامان پری و مامان نسرین گرفت اما هنوز خودم نتونستم براش کادو بگیرم حتما یه کادوی خوب براش می گیرم آخه گناه داره پسر گلم سورنا ی من 2 ساله شد و خیلی بهتر حرف میزنه و یه دنیا محبت و مهربونی داره که همیشه نثار من و بابا کامبیزش می کنه شبا میات دستش...
23 آبان 1391

خداحافظی با عزیزم

امروز هم مثل همه ی این چند روز خوب نیستم نه حتی امروز بدترم مادرم داره هر روز حالشون بدتر میشه و الان چند روزه که تو کما هستند و امروز صبح علاوه بر ریه ها و چشاشون کلیه هاشون هم عفونت گرفته و کلیه شون دیگه کار نمیکنه و باید دیالیز بشن قلبشون هم که مشکل داشت از قبل اکروز دایی بزرگم به مامانم زنگ زده میگه اگه می خوای بیای بیا مادرو ببین حالش خیلی بده این یعنی کللللللی حرف غمدار که نمی خوام حتی به زبون بیارم چون تو این مدت هرچی مامانم خواست بره محلات داییا می گفتن نه بزار حالش که بهتر شد و اومد خونه بیا پیشش الان فایده نداره بیای بیمارستان فقط نیم ساعت ببینیش ولی خودشون امروز میگن پاشو بیا ببینش یعنی اوضاع خیلی وخیمه ...
11 آبان 1391

ما رفتیم شیراز

سلام دوستای گلم خوبید؟ من تو این چند روز نمی نوشتم چون حس نوشتن نبود واقعا و البته اتفاق خاصی هم نمی افتاد که بخوام بنویسم حالا اومدم بگم ما داریم برای یه هفته میریم شیراز تا من پیش خواهرم بمونم و مامان و باباییم بتونن برن محلات آخه مادرم(مادر مامانم)یه عمل خیلی سخت داشتن و مامان میخوات بره دیدنشون چند روزی رو بمونه پیششون دعا کنید برای مادرم چون حالشون خوب نیست عمل سختی بوده براشون منم خیلی دلم میخوات برم اما چون سورنا جونی شلوغ میکنه و مادرم نیاز به استراحت و آرامش دارن من نمی تونم برم وقتی برگشتم میام پیشتون فعلا بای مراقب خودتون باشید دعا کنییییییییییییییییییییید ...
27 مهر 1391

روز کودک مبارک

سلام عزیزانم خوبید؟ روز کودک مبارک باشه به همه ی نی نی های قشنگ و مامانای مهربونشون برای داشتن این فرشته های آسمونیَ فکر کنم اینروزا همه ی خیلی سرشون شلوغ بوده هرچند اول مهر که میات همه مشغول مدرسه و بچه ها و کارهای دیگه میشن اما ما هم با اینکه مدرسه و دانشگاه نمی ریم بازم حال و هوای مهر دگرگونمون میکنه منکه اینجوریم شما رو نمی دونم اما بدجوری دلم برای مدرسه و شیطنت هاش و درس نخوندناش تنگ شده خب چکار کنم شیطنتهاش رو بیشتر دوست دارم دیگه نه که فکر کنید من شیطون بودماااااااااا نه اصلا اینجوری نیست حتی همین حالا هم دختر خوبیم و شیطونی نمی کنم درضمن تنبل و درس نخون هم نبودم همیشه درسمو می خوندم ...
16 مهر 1391

خدای لیلی!!!

روزی مجنون از میان سجاده مرد نمازگزاری عبور کرد. مرد گفت: هی! مگر نمی بینی که با معشوق خود راز و نیاز میکنم؟ مجنون گفت: من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی؟!   وای اینو الان یه جایی خوندم خیییییییییییییلی برام جالب بود گفتم شما هم بخونید واقعا جالب بود نه؟؟؟ ...
16 مهر 1391