سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

سورنا توپولی

سری پنجم عکس ها_انزلی

سلام دوستان من واقعا شرمنده ام اما تازه این عکسا رو دیدم که باقیمونده ی عکسای سفر تابستونه اماده هم کرده بودما اما یادم رفته بود چه میشه کرد یاسیه دیگه  تا بیشتر از این بیات نشده بفرمایید ادامه لطفا خب این سری عکسا در ادامه ی عکسای ستاره ی شماله که با نازی جون و رضا رفته بودیم سورنا جون در حال خوردنه شکلاتی که صاحب کافی شاپ بهش داده بود چرا بهش شکلات داد؟ چن دید سورنا داره پدر گربه اش رو در میاره بیچاره گربه هه نمی تونست برای یه لحظه یه جا وایسه سورنا میرفت دنبالش و هی می خواست باهش بازی کنه و شیوه اش هم یه مقداری خشن بود مثلا می خواست دمش رو بگیره و بل...
14 آذر 1391

ما اومدیم

سلام سلام ما اومدیم به زودی میام یه پست جدید میزارم و عکسایی که یه عمره می خوام بزارم و نمیشه یا تو راهم یا مسافرتم یا مهمون دارم ولی سعی می کنم حداقل به دوستای خوبم سر بزنم اینو قول میدم همه تون رو دوست داریم فعلا بای ...
13 آذر 1391

خداحافظیه چند روزه

سلام به همه ی دوستای گلم ببخشید که این مدت نتونستم پیشتون بیام چون اینترنتم این چند روز مشکل پیدا کرده بود و درست هم نمیشد بالاخره دیشب درست شد اما بازم من فرصت نمی کنم به دوستای گلم سر بزنم چون یه کم کار دارم و سرم شلوغه و فردا هم صبح داریم میریم شیراز پیش مامانم در واقع این چند روز که مامان گلم اینجا بود دیدم هنوز خیلی رو حیه اش خرابه و من باید یه چند روزی رو پیشش باشم پس بازم ببخشید که نمی تونم بیام پیشتون ایشالا وقتی برگشتم جبران می کنم دوستون داریم خداحافظ همه تون ...
8 آذر 1391

بالاخره بارون اومد

سلام سلام من امروز حالم خیلی خوبه چرا؟ خب چون از دیشب تا حالا داره بارونه بیستی میات که بیا و ببین خیییییییییلی خوشحالم چون بالاخره هوا تمیز میشه و از این سرما خوردگی های لعنتی راحت میشیم من که چند روزه بد جور سرما خوردم ولی خدا رو شکر سورنا جونیم خوبه دیشب رفته بودیم بیرون یه هوایی بخوریم و از این خونه موندنهای هفتگی و خسته کننده بیرون بیایم که بابا کامبیز گفت بیرون شام بخوریم یه جای تازه تو لامرد باز شده بریم ببینیم غذاش چجوریه وقتی رسیدیم باورم نشد ساختمون و رستورانه به این قشنگی تو لامرد می بینم خیلی خشگل بود و معلوم بود که طرف حسابی براش سرمایه گذاری کرده و واقعا شیک بود غذاش هم بد نبود ...
2 آذر 1391

سری چهارم عکسهای سفر

سلام به دوستای مهربونم میدونم خیلی دیره اما سریه چهارم عکسای سفر تابستون رو گذاشتم آخه تو این مدت نمیشد در واقع حس و حالم خوب نبود حالا هم خیلی خوب نیستم ام شرایط رو پذیرفتم و دارم باهاش کنار میام می خوام روحیه ام رو بهبود بدم تا پنج شنبه که مامان نسرین گلم می خواد بیاد خوب باشم تا اونم کمتر غصه بخوره قربونش برم عکسا ادامه لطفا خب اول از همه ستاره ی شمال که سمت حسن رود هستش و با نازی جون و رضای عزیزم(دختر دایی و پسر دایی بابا کامبیز)رفته بودیم اینم سورنا با آقا رضای گل اینجا هم پسریه منه که عاشق خاک بازی و شن بازیه و معمولا مامانی اجازه نمیده که این بازیا رو انجام بده (هرچند که از همه...
29 آبان 1391

دلم تنگ است

  ایـن روزهـا،   بـا تـو،   بـه وسـعـت تـمـام نـداشـتـه هـایـم،   حـرف دارم...   امـا مـجـالـی نـیـسـت تـا بـنـشـیـنـی بـه پـای ایـن هـمـه حـرف،   دلـم تـنـگ اسـت،   فـقـط بـرای حـرف زدن بـا تـو...   دیـگـر نـمـیـدانـم چـه کـنـم، یـا چـه بـگـویـم...   خـسـتـه ام،   کـمـی هـم بـیـشـتـر... فـراتـر از تـصـورت...   سـخـت اسـت بـرایـم تـوصـیـفـش...   تـا بـه حـال نـمـ...
28 آبان 1391

دخمل کوچولوی دو ساله ی من ^_^

تا حالا سمیرامیس منو دیدین؟ ندیدین؟ برید ادامه ی مطلب اگه دوست دارید ببینیدش ^_^ خب اینم از دخمل خشگل من که خیلی هم ملوسه راستش من گذاشتم موهای سورنا بلند شه چون من کلا موی بلند برای پسر بچه رو بیشتر دوست دارم حالا هم چون جلوی موهاش بلند شده براش با کش می بیندم که البته خودشم شدیدا استقبال می کنه و میگه گلسره من آهان سمیرامیس کیه؟ خب من وقتی حامله بودم تا 7 ماهگی مشکوک بود که دختره حالا دلایل علمیش رو نمی گم چون باز خاله باران می گه آبروی بچه رو میبرید ولیییییییی من می خواستم اگه نی نیه من دختر شد اسمش رو بزارم سمیرامیس که خب یه ...
27 آبان 1391