سری چهارم عکسهای سفر
سلام به دوستای مهربونم
میدونم خیلی دیره اما سریه چهارم عکسای سفر تابستون رو گذاشتم
آخه تو این مدت نمیشد در واقع حس و حالم خوب نبود
حالا هم خیلی خوب نیستم ام شرایط رو پذیرفتم و دارم باهاش کنار میام
می خوام روحیه ام رو بهبود بدم تا پنج شنبه که مامان نسرین گلم می خواد بیاد خوب باشم تا اونم کمتر غصه بخوره قربونش برم
عکسا ادامه لطفا
خب اول از همه ستاره ی شمال که سمت حسن رود هستش و با نازی جون و رضای عزیزم(دختر دایی و پسر دایی بابا کامبیز)رفته بودیم
اینم سورنا با آقا رضای گل
اینجا هم پسریه منه که عاشق خاک بازی و شن بازیه و معمولا مامانی اجازه نمیده که این بازیا رو انجام بده (هرچند که از همه میشنوم بچه باید خاک بازی کنه ولی قبول نمی کنم)
به هر حال وقتی پسری آب میبینه شناگر ماهریهو اینجا هم چون مامان یاسی سرگرمه بهترین فرصته برای انجام شیطنت
البته اینجا تازه می خواست شروع کنه بقیه اش رو نمیشد بگیری چون من در حال تمیز کاری بودم
اینجا هم با آقا سعدی دوست بابا و خانوم گلش فرحناز جونم رفته بودیم آبشار ویسادار که نزدیک به انزلیه
ای همگی خالی بود واقعا آبشار دیدنی و در عین حال ترسناکی بود
ولی طبیعت اطرافش و مسیر رفت و برگشتش واقعا دیدنی و جذاب بود
خیلی خشگله نه؟
البته من این عکس رو از روی پلی که روی آبشار زده بودن گرفتم وتمام شجاعتم رو جمع کردم چون صدای غرش آب و ارتفاع زیاد آبشار باعث ترس میشد خیلی زیاد
اینم سورنا در کنار درختان واقعا تنومند کنار آبشار
یعنی با اینهمه جنگل و درخت که تا حالا دیده بودم هیچ وقت درختایی با این قطر و بلندی ندیده بودم
باید قدمتشون به هزاران میرسید اینقدر بزرگ بودن که ریشه های کلفتشون از زیر زمین بیرون اومده بود و مردم ازشون بعنوان پله استفاده میکردن تا لیز نخورن
البته درختی که پشت سر سورنا هست رو نمیگما درختای جنگل اطراف آبشار رو گفتم
اینا هم تو مسیرمون بودن و من از این درخته خوشم اومد چون روی بدنش هم سبز بود
اینم یه شب همون روزه که با نازی و رضا رفته بودیم شهر بازیه رشت
جای همگی خالی کلللللللللللی خندیدم و بازی کردم و سورنا هم با بابا کامبیز می رفت تو بخش کودکان بازی میکرد
اینجاهم سوار چرخ و فلک شده بودن که من خواستم سورنا ازش یه عکس داشته باشه
حالا نمی گم که بعضیا کلی می ترسیدن و بزور سوار بازیا می شدن و باید التماسشون میکردم که سوار بازیا بشن
خب اینم از این
فکر کنم یه دور دیگه از عکسا مونده باشه اونم میمونه برای فردا چون من الان قرص کلد استاپ خوردم و دارم کم کم گیج خواب میشم(قابل توجه خاله باران که میگه چرا دیر به دیر میای چون سرما خوردم دوستی جون همه اش مریض بودم)
باز میام پیشتون
فعلا بای بای