سری پنجم عکس ها_انزلی
سلام دوستان
من واقعا شرمنده ام اما تازه این عکسا رو دیدم که باقیمونده ی عکسای سفر تابستونه
اماده هم کرده بودما اما یادم رفته بود
چه میشه کرد یاسیه دیگه
تا بیشتر از این بیات نشده بفرمایید ادامه لطفا
خب این سری عکسا در ادامه ی عکسای ستاره ی شماله که با نازی جون و رضا رفته بودیم
سورنا جون در حال خوردنه شکلاتی که صاحب کافی شاپ بهش داده بود
چرا بهش شکلات داد؟
چن دید سورنا داره پدر گربه اش رو در میاره
بیچاره گربه هه نمی تونست برای یه لحظه یه جا وایسه سورنا میرفت دنبالش و هی می خواست باهش بازی کنه و شیوه اش هم یه مقداری خشن بود مثلا می خواست دمش رو بگیره و بلندش کنه یا با پا بزنه بهش
آخه نمی دونم چی بگم والا اینم شد بازی؟
به هر حال آقاهه گفت یه چیزی بدیم این بچه بخوره سرگرم شه یه دقیقه این گربه هه استراحت کنه دیگه
و جواب داد یعنی تنها چیزی که در مواقع شیطنت های سورنا جواب میده خوراکیه
وقتی عمو سعدی اینا از چالوس اومدن انزلی پیشه ما واسه سورنا یه لپ لپ آوردن که توش خوراکی و سی دیه کارتون و یه عینک باحال بود
سورنا اینجا داره اول عینکه رو بررسی می کنه
بعدم امتحانش کرد که چون دید ما کلی ذوق کردیم و بوسش کردیم دیگه در برنمیداشت از روی صورتش
دیگه گفتن نداره که خوراکی ها رو هم همون موقع خورد
اینم شب آخری که ما انزلی بودیم
که رفته بودیم بلوار و سورنا این گل رو از دست فروشی که اونجا بود انتخاب کرد و بابایی براش خرید
بعد هم رفتیم یه چایی بخوریم که اول سورنا نشسته بود و خندان با ما چایی می خورد
از بازی با گل و روشن و خاموش کردنش لذت میبرد که یه دفعه...
یه خانواده اومدن که دخترشون یه سگ خییییییییلی خشگل و بامزه داشت
و بقیه اش رو خودتون حدس بزنید...
سوژ] ی مورد نظر خودش با پای خودش اومده بود
سورنا بلافاصله رفت سراغش و باهاش بازی میکرد سگه بیچاره اولش از بازی لذت میبرد بعد دید سورنا ولش نمی کنه همه جا دنبالش میره و این همه جا شامل پشت درخت زیر می و حتی تو بغل مامانش(صاحبش) هم میشه
هر چی هم که ماتلاش میکردیم سورنا رو بیاریم پیش خودمون یا از اونجا بریم هم بی نتیجه بود
اسم سگه هم عسل بود
مامان عسل دید داره سگش کلافه میشه بلند شدن رفتن دیگه
بعد ما رفتیم آقا رو تمام هیکل شستیم و بعد رفتیم خونه
خب اینم از سریه آخر عکسا
منتظر باشید بازم عکس های بیات شده دارم
دوستون دارم
بای بای