یه مرحله ی جدید
این یکی دو روزه پسرم کلمات جدیدی یاد گرفته مثل:
زیبا که خیلی قشنگ تلفظش هم می کنه
شاهین رو دیگه نمیگه هاشین و میگه شاهین
نسرین رو نمی گه نتین میگه نسین
عباس رو نمیگه عباسی میگه عباس
و مهمتر اینکه یاد گرفته میگه سلام البته کامل نمیگه ولی قشنگ میگه
مونا رو قبلا نمی تونست بگه ولی الان میگه نونا
و دیگه اینکه وقتی چیزی بهش میدی خیل خشگل میگه ننون (ممنون)
و اینکه همین الان من شروع کردم از شیر بگیرمش چون دیگه تقریبا دو سالش شده و خیلی اذیتم میکنه بیشتر بازی میکنه تا اینکه بخوره و دکتر خودش هم گفت باید هرچه زودتر از شیر بگیریش چون مشکل کم خونی داره و غذا نمی خوره براش ضرره و بهش لطف می کنی اگه ازش بگیریش
منم چون دیدم از راه های دیگه بی خیال نمیشه مجبور شدم می می رو تلخ کنم تا دیگه نخورتش
اول یه کم خورد و خندید بعد قیافش رو کرد تو هم و گفت ترشه گفتم تلخه؟؟گفت آره ترشه
گفتم دیگه می می نخوریا بیا آب بخور دهنش رو شستم ولی آب نخورد
بهش تافی دادم یکم دهنش شیرین شد ولی بعد هی غرغر کرد ترشه ترشه بع______د یهو بالا آورد خیلی هم ترسیده بود و بدش اومده بود
خیلی ناراحت شدم الهی بمیرم بچم هرچی ناهار خورده بود رو بالا آورد
حالا هم داره با بابا کامبیز تاب بازی میکنه
ژله ی مایع براش خریدم داره می خوره و شعر تاب تاب عباسی رو میخونه
دلم براش سوخت قربونش برم
موندم از این به بعد شبا چجوری بخوابونمش چون با می می میخوابید
بالاخره اینم یه مرحله از بزرگ شدنشه و اجتناب نا پذیره مگه ما خودمون همینجوری نبودیم؟
نمیشد که تا آخر عمرش بهش شیر بدم که درسته؟
حالم گرفته است واقعا