سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

سورنا توپولی

یه مرحله ی جدید

1391/7/12 16:39
نویسنده : یاسمین
519 بازدید
اشتراک گذاری

این یکی دو روزه پسرم کلمات جدیدی یاد گرفته مثل:

زیبا که خیلی قشنگ تلفظش هم می کنه

شاهین رو دیگه نمیگه هاشین و میگه شاهین

نسرین رو نمی گه نتین میگه نسین

عباس رو نمیگه عباسی میگه عباس

و مهمتر اینکه یاد گرفته میگه سلام البته کامل نمیگه ولی قشنگ میگه

مونا رو قبلا نمی تونست بگه ولی الان میگه نونا

و دیگه اینکه وقتی چیزی بهش میدی خیل خشگل میگه ننون (ممنون)نیشخند

و اینکه همین الان من شروع کردم از شیر بگیرمش چون دیگه تقریبا دو سالش شده و خیلی اذیتم میکنه بیشتر بازی میکنه تا اینکه بخوره و دکتر خودش هم گفت باید هرچه زودتر از شیر بگیریش چون مشکل کم خونی داره و غذا نمی خوره براش ضرره و بهش لطف می کنی اگه ازش بگیریش

منم چون دیدم از راه های دیگه بی خیال نمیشه مجبور شدم می می رو تلخ کنم تا دیگه نخورتش

اول یه کم خورد و خندید بعد قیافش رو کرد تو هم و گفت ترشه گفتم تلخه؟؟گفت آره ترشهنیشخند

گفتم دیگه می می نخوریا بیا آب بخور دهنش رو شستم ولی آب نخورد

بهش تافی دادم یکم دهنش شیرین شد ولی بعد هی غرغر کرد ترشه ترشه بع______د یهو بالا آورد خیلی هم ترسیده بود و بدش اومده بود

خیلی ناراحت شدم الهی بمیرم بچم هرچی ناهار خورده بود رو بالا آورد 

حالا هم داره با بابا کامبیز تاب بازی میکنه

ژله ی مایع براش خریدم داره می خوره و شعر تاب تاب عباسی رو میخونه

دلم براش سوخت قربونش برم

موندم از این به بعد شبا چجوری بخوابونمش چون با می می میخوابید

بالاخره اینم یه مرحله از بزرگ شدنشه و اجتناب نا پذیره مگه ما خودمون همینجوری نبودیم؟

نمیشد که تا آخر عمرش بهش شیر بدم که درسته؟

حالم گرفته است واقعا

ناراحتدل شکسته

بای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

.نینی گوگولی nazii
14 مهر 91 1:50
ای نازی به قربان حرف زدنش
آره عزیزم میدونم سخته ولی کار درست همینه
کلی دلم واس شیرز گفتنش تنگ شده


خدا نکنه عزیزم
قربونت برم لطف داری
فروغ
15 مهر 91 12:11
آآآآآآآآآآآآی قربون پسرمون که مرد شده دیگه.با غذاهای مقوی و خوشمزه سر گرمش کن یاسی جونم تازه کللللی هم بهونه گیری میکنه باهاش بازی کن و سرگرمش کن خدایی خیلی سخته براش ایشالله هر چه زودتر به این وضع عادت کنه
این بوس ها هم واسه یاسی جونم چون واسه تو خیلی سختتره


آره خیلی بهتر از اونی بود که انتظار داشتم غذا که میخوره از اون لحاظ مشکلی نداره
نمی دونم منم امیدوارم عزیزم
مرسییییییییییییییی منم بوووووووووووووس
مامان ترانه
20 مهر 91 16:06
سلام
شما ساکن تهران هستید؟ میخوام جلوی اسم سورنا جون تو لینکها بنویسم
دیو چشمه تو جاده کجوره یه چشمه خیلی نازه که زیر ریشه های یه درخت تنومد زده بیرون محشر ه


سلام عزیزم
نه ما قضیه مون پیچیده است بابایی بچه انزلیه ولی بزرگ شده تهرانه من شیرازیم ولی الان چون باباکامبیز دانشگاه لامرد تدریس میکنه و هیات علمیه اینجاست ما لامرد زندگی می کنیم البته بصورت موقت
مادر کوثر
22 مهر 91 13:58
وای من به فدای حرف زدنشششششششش


وای از شیر گرفتنش مبارک
الهییییییییییییییییی
دلم کباب شد. یاد کوثر خودم افتادم

عیب نداره دیگه پسرمون یاد میگیره بیشتر غذا بخوره
قربونششششششش


خدا نکنه خاله جونم
آره خیییییییییییلی سخته دلم براش کبابه بچه ام:"(
آره دیگه غذا بهتره براش الان