سری سوم عکسها(انزلی_سر مل)
سلام دوستان اینم سری سوم عکسها
اینجا شب اولیه که رسیدیم انزلی و ساعت تقریبا 12 بود که ما زدیم از خونه بیرون و رفتیم بلوار انزلی تو یکی از اون جاهایی که هم قهوه خونه هم رستوران هم قلیون و همه چیز با هم دارن نشستیم
سورنا هم حسابی شیطنت میکرد
اینجا اولش بود یه کم بی حال بود بعد تازه سرحال شد
اینجا یه گربه ی خیلی خشگل و تپلی دید و داشت برای ما توضیح میداد که پیتی(پیشی) پیتی و خواست بره پایین پیش پیشی بازی کنه
که خب موفق هم شد
این پیشی بیچاره خوابش میومد و سورنا یه ربع ساعتی از این تخت به اون تخت و از این آلاچیق به اون آلاچیق دنبالش کرد تا بالاخره خسته شد و یه جا ایستاد استراحت کرد بعد لم داد تا بخوابه
من گفتم سورنا جون بیا مامانی تا پیشی بخوابه هی گفت نه پیتی نه
بعد اومد دست بزنه نذاشتم آوردمش کنار
هی بهانه میگرفت بره پیش گربه هه
خودش رفت پایین
یه لحظه غافل شدم دیدم پیشیه بدبخت رو با مو بلند کرد
من یه جیغ زدم گفتم الان چنگش میزنه ولی...
پیشیه خیلی تنبل تر از این حرفا بود برگگشت یه نگاه به سورنا کرد و دوباره خوابید یعنی تکون هم نخورد برای خودش گارفیلدی بود خیلی هم خشگل بود و تمیز مال خود صاحب اونجا بود
ما سورنا رو بردم کنار دوباره رفت یه دونه بو نوک پاش زد به پیشی می گفت پیشی لالا نه
نمی دونم چرا ولی نمی خواست پیشی بخوابه اونم بلند شد یه ذره رفت اونور تر خوابید ما دیدیم از سورنا نمیترسه چون کوچولوئه گفتیم کثیفه سورنا دست نزنه خودمون پیشتش کردیم تا رفت
بعد بردیم دست و صورت سورنا رو شستیم باز سر جامون نشستیم
اینم بگم سورنا از وقتی بن بهش کلمه ی cheers رو یاد داده فکر میکنه اگه دو نفر چیز مشابهی دارن باید بزنن به هم و بگن چیرز الته خودش میگه شیرز
اینجا هم با کفشش میزنه به کفش من و میگه شیرز
من اول مونده بودم داره چیکار میکنه بعد که متوجه شدم کلی بوسش کردم قربون اون عقلت بشم باهوشه من
خب اینم عکسه فاطمه خانومه دختر عمه ی سورنا که خیلی سورنا رو دوست داره و خیلی خوب باهاش بازی میکنه و منم خیلی دوسش دارم
اینجا هم یه رودخونه است نزدیکه خلخال تو راهه آستارا که خیلی قشنگ بود و خیلی هم جاتون خالی خوش گذشت
اونروز سورنا کلی آب بازی کرد و منم ازش نتونستم عکس بگیرم چون باید مراقبش میبودم
اینم آخرین عکسه این سری
ما بعد از رودخونه رفتیم ییلاق خلخال که خیلی خنک بود و شبهای خیلی سردی داشت البته ما شب که شد برگشتیم
مسیر این قسمت خییییییییییلی خشگل بود ولی چون سورنا تو بغل من خواب بود نتونستم پیاده شم عکس بگیرم واسه همین بابایی با گوشیش عکس گرفت بعد ازش میگیرم براتون میزارم حتما
چون یه منظره ی کم یاب بود از کوه باید بالا میومدیم و تمام مسیر پایینمون رو مه غلیظی گرفته بود که با اون سرسبزیا یه منظره ی فوقالعاده و رویایی رو درست کرده بود
اینجا دیگه سرحد کوه بود و خیییییییییلی زیبا بود
شما رو یاد کارتونی از بچگی هامون نمیندازه؟؟
یه کم فکر کنید..........
من تا دیدم یاد هایدی افتادم که با پدر بزرگش تو کوهستان زندگی میکرد
هیچ وقت فکر نمیکردم اون نقاشی یه تصویر واقعی هم داشته باشه واقعا قشنگ بود
ولییییییییییی متاسفانه هم وطنای عزیزمون حسابی اونجا رو کثیف کرده بود و آشغال ریخته بودن دلم خیلی گرفت
بگذریم
مرسی دوستان از وقتتون
بازم عکس هست میزارم براتون حتتتتتتتتما