سری دوم عکسها(چالوس_کندلوس)
خب اینم سری دوم تا سورنا خوابه من می تونم به این کارا برسم
اینجا همون پارک کندلوس همچنان و ما تو قسمت کافی شاپش رفتیم و جای همگی خالی چای نوشیدیم و سورنا هم با یه پفک که آقا سعدی براش خریده بود علنا دهنه همه رو صاف کرد
چرا؟چون همه رو مجبور میکرد بخورن دید به بزرگترا جواب نمیده رفت سراغ یه نی نی که با مامان و بابای خودش قهر بود و جدا نشسته بچه ی بیچاره رو خفه کرد که بگیر بخور اونم می گفت مگه نمی فهمی نمی خوام سورنا هم انقدر اصرار کرد تا پفک مالید به لباس بچه ی بیچاره و کلا اشکش رو در آورد و منم شرمنده بودم فقط چون هر چی می رفتم دنبالش نمیومد و جیغ می کشید آبرومون رو میبرد
آهان این پفکه رو گفتمااا
اینجا دیگه از اون بچه هه خسته شده بود اومده بود ترتیب من و سینیه چایی رو با هم بده
هی میگفت چایی،می ریختم براش می گفت داخه(داغه)،فوت میکردم براش باز می گفت داخه
بعد می گفت بده خودم بخورم دست آخرم همه رو ریخت روی میز و شلوار من و بلوز خودش
الانم خوشحاله دیگه بچم کارشو کرده راحت شده
اینجا هم داره شکلات می خوره به گمونم درست یادم نیست
خب چیکار کنم خیلی از اون روز میگذره یادم نمیات دیگه
اینم موقع برگشت به راه ویلا بودیم که بابا بزرگ برای بچه ها بستنی خرید و اینم بابا کامبیزه در حال تلاش برای اینکه سورنا خان بلکم یه نگاهی به دوربین بندازن ما بتونیم یه عکسی محض رضای خدا بگیریم
که البته همونطور که مشاهده می کنید جواب نداد
اینم روز دوم در کندلوس بود که داشتیم می رفتیم به سمت یه چشمه که نزدیک ویلا بود خیلی خشگل بود و آب بسیار گوارایی داشت
به قول یکی می گفت مثل اشک چشم می مونه که این خودش تا یه عمر میشه بساط خنده برای بچه ها
می دونید چرا سورنا جون اینجا انقدر خوشحاله؟
دو دلیل داره:1.با بطری آب معدنی بازی میکرد و با پا شوتش میکرد
2.از اون دور یه سگ دیده بود که اهلی بود و می خواست بره با هاپو بازی کنه
جالبیش این بود که میرفت پیش هاپو و هاپ هاپ میکرد قربونش برم
اینم رها جون بود دوست سورنا که دختر برادر آقا سعدی بود
خیلی جای خشگلی بود جای همگی خالی
اینم سورنا جون در پی مرغ و خروسها
و شاکی از اینکه چرا اون بد بختها از دستش فرار می کنن و نمیزارن باهاشون بازی کنه
بچه ام کلا حیوونا رو دوست داره هم وحشی و هم اهلی
آخه گاوهای وحشی اونجا زیاد بود و شاخهای خیلی بزرگی هم داشتن و امیر رضا(پسر عمه ی سورنا)می گفت سلام گاو وحشی سورنا هم غش میکرد از خنده و میگفت گاو وحشی گاو وحشی
پی.اس:آخه پسرم سلام رو نمیگه اصلا
پی.اس:نمی دونم چرا به خدا من کم کاری نمی کنما خیلی سعی می کنم بهش یاد بدم ولی اصلا نمی گه و فقط می خنده
همه ی کلمات رو بعد از من تکرار می کنه جز همین سلام کردن رو
بازم مرسی از وقتتون
آپ بعدی سری سوم عکساست منتظر باشید بازم میام