سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

سورنا توپولی

ما برگشتیم،یوهووووووووو

1391/7/9 13:02
نویسنده : یاسمین
455 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام به همه ی دوستای کوچولوم و مامانای گل و مهربونشون

خوبین؟امیدوارم که روزگار به کامتون بوده باشه و مهر قشنگی رو شروع کرده باشید

برای من که دیگه ماه مهر بوی مدرسه و دانشگاه رو نمیده متاسفانه

دلم برای مدرسه و درس خوندن لک زده دلم می خواست موقعیت برام جور بود فوق لیسانسم رو می گرفتم یا یه رشته ی دیگه رو شروع میکردم حیف مغز آدمه بیخودی یه جا افتاده باشه به خدا

بگذریم چون من اگه بخوام از درس خوندن بگم دلم پره آخرشم اشک همه در میاد چون همیشه برای من مثل تراژدی می مونه

خب بالاخره ما از سفر قندهار برگشتیم البته جمعه شب خونه بودیم

اول که رسیدیم قفل کتابی که به در زده بودیم باز نمیشد از ما اصرار از اون انکار خلاصه می خواستیم به شکوندنش اکتفا کنیم که کامبیزی گفت بزار روغن بریزیم توش شاید باز شد و اینکارو کردو بالخره وارد شدیم...

چشمتون روز بد نبینه همه جا رو خاک برداشته بود شانس آوردم قبل از اینکه برم روی همه ی وسایل ملافه کشیده بودم ولی با اینهمه زمین و کف پوشا همه پر از خاک بود منم تا لباسم رو در آوردم شروع کردم به تی کشیدن و جارو و گرد گیری چون سورنا همه جا می رفت و میترسیدم مریض بشه

سورنا هم با دیدن خونه و اتاق خوابش و اسباب بازیهاش حسابی هیجان زده شده بود و خوشحال بود و سریع سوار موتورش شد و هی می گفت موتور موتور و سوار گاوش میشد و می گفت پیتکو پیتکو 

خلاصه تا آخر شب هلاک شدم از خستگی 

دیروز هم از وقتی بیدار شدم ناهر درست می کردم و کارامو میکردم

یعنی بستن وسایل یه جور بدبختیه باز کردن وسایل دو ماه سفر هم یه جور بدبختیه دیگه 

بدیش این بود که قبل از اومدنمون از هایپر استار شیراز هم کلللللللللی خرید کرده بودم و باید اونها رو هم جا میدادم

عصر هم رفتم خرید تره بار خونه رو کردم و دیشب هم مونا و عباس و آرش اومدن پیشمون

همه شاکی بودن می گفتن شاید یادتون رفته ولی شما خونه هم دارید و باید بیاید توش زندگی کنیدا

بابا دلمون براتون تنگ شده بود مردیم از تنهایی

و....

در آخر من میمونم با یه دنیا دلتنگی که برای همه ی دوستای گلم داشتم چه تو دنیای مجازی اینترنت و چه تو دنیای واقعی

نمی دونم چرا من نمی تونم هر دو رو با هم داشته باشم هر وقت با دوستامم خانواده ام ازم دورن هر وقت هم با خانواده ام دوستام پیشم نیستن

ای بابا اینم تقدیره منه دیگه 

خب از سفر بگم جای همه خیییلی زیاد خالی بود کلی خوش گذشت خیلی جاها رفتیم و خیلیا رو دیدیم

الان عکس نمی تونم بزارم نمی دونم تا کی چون لب تابم تو سفر با فلش دوستان یه ویروس بد گرفته و تا آنتی ویروس خوب گیرم نیات نمی تونم دوربینم رو بهش وصل کنم و عکسامو بگیرم

اینم یه بدشانسیه دیگه است 

ولی هروقت درست شد حتما براتون عکس میزارم

در اینجا از دوتا از دوستای گلم تشکر می کنم باران قشنگم و مامان کوثر عزیزم که توی تمام این مدت به یاد ما بودن و پیشمون میومدن من با خوندن نظراتتون کلی دلگرم میشدم ببخشید که نمی تونستم جواب محبت هاتون رو بدم دوستان ایشالا جبران کنم البته مامان ترانه ی عزیزم هم از قلم نیوفته بازم از همه ممنونم میام و به همه تون سر میزنم

فعلا بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان ترانه
2 مهر 91 20:27
سلام گلم رسیدن بخیر همیشه شاد باشید عکس سورنا جونو زودتر بزار ببینم چقدر مرد شده بوس


سلام عزیزم مرسی از لطفت
چشم حتما میزارم بزودی
خاله باران
2 مهر 91 20:29
سلام.
والا این خونه حق داره.عین خنه خانم هابیشام پر از کارکولک و تار عنکبوت شده بود.نه؟؟؟


سلام جیگر
آره دقیقا همون شلکی شده بود
همه چیز پر از خاک و خخاشاک بود
جا داره به خودم خسته نباشید بگم از بس تمیز کاری کردم بعد اونهمه خستگیه راه
خاله باران
2 مهر 91 20:30
با تی سورنا؟؟فکر کنم از دیدن اون بیشتر خوشحال شده


آره باور کن
همون موقع من ئاشتم تی می کشیدم اونم پشت سر من جارو برداشته بود جارو می کرد
خاله باران
2 مهر 91 20:31
وای ادم یه عروسی میرم.تا یک ماه هنوز دارم چیز جا میدم.هی می ریزم بیرون.هی میذارم سر جاش..حالا معلوم نیست مردم یک ماهه کجاند؟ماشالله


آره والا حالا فکر کن همون مردم تو سفر یکماه ونیمه شون دو تا عروسی هم رفتن خیلیه ها ببین چه پدری ازم در اومد تا رفتم کلللی گشتم لباس و کفش برای خودم و کت و شلوار و پیرهن و کراوات و دکمه سر دست و کمربند و... برای کامی و کفش برای سوری خریدم بعد رفتم عروسی
نمی دونی که کلا همه ی این مدت به راه بودم
خاله باران
2 مهر 91 20:31
آرش خوبه؟


نه متاسفانه هر چند سعی می کنه بگه خوبم ولی پیش بقیه به ما که میرسه علنا می شکنه چون پیش ما راحت تره
صدی رو هم ایندفعه شیراز دیدم ولی....
آخه اونم خوب نبود
خاله باران
2 مهر 91 20:32
بی معرفتی دیگه.ما را برای تنهایی هات می خوای... خبیث شدم.بدددددددددددددد.لجت در امد؟


آره در اومد
ولی خبیثتم دوست دارم میدونی که؟!
خاله باران
2 مهر 91 20:34
واییییییییییییییی منو می گه.ببینیدم...


جیگرت برم من
خاله باران
2 مهر 91 20:36
عکس نذاششششششششششششششششته...من گریههههههههههههههههههههه...زود بذاررررررررررررررررررررررررررررر.من سورنا.من نی نییییییییییییییییییی


چشم قراره امروز یکی بیات برام ویندوزمو عوض کنه کلا بلکم خوب شه بعد عکسا رو میزارم حتتتتتتتتتما قوله قول دوست جونی
خاله باران
2 مهر 91 20:38
یاسمین جونم خیلی خوشحالم که امدی.خیلی جات خالی بود دوست خوبم.ولی خوشحال بودم که در سفری و خوبی...ان شالله همیشه با اقا کامبیزو سورنا خوب وخوش باشید...ممنون که از مادوتا یاد کردی...از بس خوبی.نبودنت معلومه...
بووووووووووس.بووووووووووووووس


مرسی عزیزم منم خوشحالم اومدم باز پیش دوستای گلم
مرسی از مهربونیات گلم
بووووووووووووووووس
.نینی گوگولی nazii
2 مهر 91 23:41
یوووووووووووووهو بالاخره برگشتی

وای عسیسم با خستگی سفر بعدشم نظافت منزل؟؟؟؟
خدا بهت صبر بده
دلم واسه نازی گفتن سورنا جونم تنگ شده وای یاسی نکنه لپی منم ویروسی شده باشه؟؟
بیخیال مهم روزای قشنگی بود که باهم داشتیم چه زود تموم شد
وای الان کلی دانلودی هم داریااااااااا یادت نره یاسی جونم کللللا فایتیییییییییینگ


آره دیگه برگشتم خونه
آره تازه کارام تموم شدن
اتفاقا هنوزم میگه نازی
ازش میپرسم نازی کو؟میگه دد
میگم رضا کو؟میگه بالا
خودت میدونی دیگه چون آخرین بار با ما بیرون بودی میگه تو دد رضا هم چون از بالا باهاش خداحافظی کرد میگه رضا بالا
راستی نامحدود نداشتاااا همون سه ماهه 6 گیگ گرفتم
خیلی نمی تونم دان کنم ولی بدم نیست دارم تلاشمو می کنم
نو دو فایتینگ
مادر کوثر
3 مهر 91 10:56
سلااااااااااااااااااااااااام عزیزمممممممممممممم
خوش اومدیییییییییییییییییییییین
وااااااااااای دیگه داشتیم میمردیم از دلتنگی
جای نظرات خوشگلتون واقعا خالی بود
دلمون برای دیدن سورنای ناز تنگ شده و زودتر دوست داریم عکسای سفرتون رو ببینیم
انشالله هر چه زودتر رفع خستگی بشه و شاد و سلامت باشید

سلام گلم
مرسیییییی
خدا نکنه عزیزم ایشالا همیشه سالم و شاد در کنار هم باشیم
مرسی حتما زود عکسا رو میزارم
مرسی قشنگم
خاله باران
3 مهر 91 21:52
همینطوری.برای تو سورنا...


واااااااااااااای مرسی بارانی
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس من
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس سورنا
مادر کوثر
5 مهر 91 11:48

مامانی پاشو
پاشو لالا بسه
عکس و ماجرای سفرتون دلمون میخواد


چشم گلم والا لالا نیستم لب تابم بیمارستانه داره ویندوزش عوض میشه تا اومد مام و براتون عکس مسزارم حتما
ممنون که به یادمون هستین
خاله باران
6 مهر 91 13:06
از این همه انزوا مردد شده ام .. دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام .. امروز دلم حال کبوتر دارد .. انگار که بیقرار مشهد شده ام ...


عیدت مبارکککککککککککککککککککککک

ممنون گلم
عید تو هم مبارک قشنگم
ستاره زمینی
9 مهر 91 9:20







sسورنا جون دوست داریم

به قول خود سورنا منون