سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

سورنا توپولی

40 روز گذشت؟!

1391/9/14 16:27
نویسنده : یاسمین
1,314 بازدید
اشتراک گذاری

عاشق اینم که همش

به ساعتم نگاه کنم

قلبمو بی قرار تو

لحظه رو چشم براه کنم

برای اینکه برسی فقط خدا خدا کنم

من که دارم حس می کنم

خودمو تو ثانیه هات

دلم برات تنگ شده بود

واسه خودت واسه هوات

واسه یه ذره دیدنت

حتی واسه صدای پات

 

خیلی زیاد دوست دارم

دوست دارم بیشتر از هر چیزی که هست

زمستونم دوست داره

چون سر راهتو نبست

بانفسات حس می کنم

حس می کنم وقت نفس کشیدنه

قلبمو میزارم وسط

این سفره ی عید منه

 

آینه ی دلگیر دلم 

دلش واسه دیدنه تو تنگ شده و

میخوات تو چشمات

بازم ببینه خودشو

هرچی که دور ور برمه به من میگه میای

خاطره انگیزه که تو چند ثانیه دیگه بیای

 

فردا 40 ام مادرمه

مامانم امروز رفت محلات من که دیگه نمی تونم برم اما دلم باز گرفته

وقتی مامانمو می بینم بیشتر دلم میگیره چون مامانیم واقعا  کسی رو غیر از مادرش نداشت

چون فقط با اون بود که راحت بود و فقط مادرم غمخوارش بود

از الان خیلی تنها شده و خودش بیشتر از هر کسی عذاب می کشه

منم علاوه بر اینکه دلم برای مادرم تنگ شده دلم برای مامانم هم می سوزه

از الان به فکر عیدهای بعدیه مامانم هستم

از امسال عیدهای ما متفاوت میشه

نمی دونم چی میشه اما حتی از تصورش هم می ترسم

بازم آشفتگی و یه دنیا غصه اومده تو دلم که هیچ جوری نمی تونم بگم و بنویسمش

فقط آهنگ گوش میدم و فکر می کنم و گاهی هم اشکهام خود به خود میان پایین که قابل کنترل نیستن

 

بگذریم...

آقا سورنا هم با لب تاپم نمی دونم چیکار کرده که صفحه اش کلا سفید شده

منتظرم که عباس از سر کار بیاد ببرم پیشش یه نگاه بندازه ببینه چی شده

باز هم یاسی موند و لب تاپ بابا کامبیز و حس غریبش

لب تاپ بابا کامبیز برای من مثل لباس عاریه ایه و اصلا باهاش راحت نیستم

انگار اومدم مهمونی

هیچ جا هم که خونه ی خود آدم نمیشهنیشخند 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مادر کوثر
15 آذر 91 8:34
سلام عزیزم
چه شعر خوشگلی گذاشتی
من فدای اون اشکای غیر ارادی
تلاش کن زیاد تو اون حس ها نری
به فکر شادی باش بیشتر
انشالله لپ تابت هم درست بشه

بازم بهت تسلیت میگم
امیدوارم خدا به شما و دل مهربون مامانت آؤامش بده و مادرت رو بیامرزه

سلام عزیزم
مرسی خودمم خیلی دوسش دارم
خدا نکنه دوست مهربونم
چشم ایشالا کم کم بهتر میشم هنوز خیلی تازه است دارم باهاش کنار میام
مرسی آقاهه گفت انگاری درست میشه
ممنونتم عزیزم
ایشالا گلم مرسی
مادر کوثر
16 آذر 91 7:20



مامان علي خوشتيپ
17 آذر 91 23:39
سلام عزيزم.خدا رحمت كنه مادربزرگتون رو.روحش شاد.خيلي شعري كه نوشتي زيباست.
ماشاالله چه نمكي و تپليه سورنا جون
با افتخار لينك شديد


سلام عزیزم
ممنون از محبتت
خودم هم خیلی دوسش دارم
مرسی خاله جون
ممنونم منم لینکتون می کنم
مامان پریسا
18 آذر 91 16:46
سلام یاسمین جان.
ایشالله روحشون قرین رحمت.
چه زود 40 روز گذشت...

ایشالله مامان شما سلامت باشن و شما همدم خوبی براش باشی عزیزم.


سلام مریم جونم
ممنون عزیزم
آره می بینی؟خیلی زود گذشت
ممنون به همچنین عزیزم
چشششششششششم
مامان پریسا
18 آذر 91 16:47
این شیطون ها چیزی هم سالم میذارن برامون

راستی ماهگرد پسرم هم مبارک باشه.

مامانی پس پست ماهگرد پسرم کوووووووووووووووووووو؟


نه والا
منه بیچاره که دخل تمام وسایلم اومده تازه بهم می گن برو خدا رو شکر کن کهپسرت خرابکار نیست
الان می خواستم بزارم به خدا