ما برگشتیم بالاخره ^_^
سلاااااااام به همه ی دوستای گلم
امیدوارم سال خوبی رو در کنار خانواده هاتون شروع کرده باشید و تا آخرش هم ال خوبی واسه همه باشه
ما بالاخره از سغر قندهارمون برگشتیم با کلی خاطره های خوب و شاد ولی خیلی خسته و دربو داغون
چون توی تمام تعطیلات اکثرا تو ماشین و یا تو جاده و یا در حال مهمونی رفتن بودیم واسه همین خیلی خسته شدیم
مخصوصا اینکه سورنا از اول سفر مریض شد و به همین دلیل خیلی بد آروم و بی قرار شده بود و همه اش گریه میکردو غرغر میکرد
منم که می خواستم از شیر بگیرمش به خاطر مریضی و بی تابیهاش نتونستم چون اگه بهش شیر نمیدادم هی جیغ میزد و چون خونه نبودیم و نمی خواستم باعث اذیت و صلب آرامش بقیه بشه مجبور بودم بهش شیر بدم پس موفق به از شیر گرفتن نشدم
اول سفرمون از شیراز بود که خونه ی مامان نسرین بودیم و بعد از اونجا با هم رفتیم محلات البته بدون بابا عباس چون کار داشتن شیراز موندن و بعد از سال نو به ما ملحق شدن
روز 5 فروردین ما عازم شمال ایران شدیم و رفتیم بندر انزلی پیش مامان و بابای همسرم و خواهرش که اونجا بودن
تا روز 13 اونجا بودیم البته خود 13 رو هم اونجا بودیم و روز 14 بعد از ظهر عازم تهران شدیم و روز 16 از تهران به شیراز اومدیم و دیروز (جمعه) بعد از خوردن ناهار اومدیم لامرد
این برنامه ی سفرمون بود ولی جزییات و عکسها رو بعد میزارم چون الان خیلی گرفتارم و خونه به علت 25 روز غیبت به شدت خاک گرفته و کثیفه و من باید کل خونه رو بتکونم پس سر فرصت میام و عکسا رو با جزییات سفر میزارم واسه دوستای گلم
از دوستای خوبم نگین جون مامان رادین عزیزم و مادر کوثر جان و علی کوچولو هم تشکر میکنم که تو این مدت به یاد ما بودن و توسال جدید ما رو فراموش نکرده بودن من نظراتشون رو خوندم ولی سر فرصت جواب میدم بازم ممنونم دوستان
نازی عزیزم هم که کلا به من لطف داره و من در ایام عید در انزلی حسابی بهش زحمت دادم و از با هم بودنمون خیلی لذت بردیم
همه تون رو دوست داریم بای بای