سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

سورنا توپولی

پیشاپیش سال نو مبارک

1390/12/22 3:05
نویسنده : یاسمین
722 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستای گلم

بوی عید میات نه؟       بی

بهار کم کم داره میات و خواه نا خواه برای ما بوی عید رو میاره هرچند دیگه عیدا بوی عیدای بچگیمون رو نداره ولی بازم عیده دیگه

اون موقع ها هر لباسی رو که واسه عید میخریدیم نمی پوشیدیم تا خود روز عید که با کلی ذوق و شوق از خواب بیدار میشدیم و کارامون رو میکردیم و تند تند لباسای نومون رو میپوشیدیم و کلی خوشحال سر سفره  ی قشنگ هفت سین می نشستیم

هفت سینی که خودمون روز قبلش تخم مرغاشو با خواهر و برادرمون رنگ زده بودیم، هر کدوم یه دونه، بعد از سال تحویل چه حالی میکردیم چون میرفتیم عید دیدنی یا ما که معمولا محلات بودیم خونه ی مادر اینا همه میومدن پیشمون خلاصه که واقعا عید بود

نه مثل الان!!!!

لباسا رو میگیریم به اسم عید ولی قبلش 10 دفعه می پوشیم،از بس آواره ام اینور و اون ور نمی دونم اصلا سال تحویل کجا قراره باشم بعد هم تا برسیم به محل مورد نظر سفره رو از قبل چیدن و تموم شده

حداقل قبل از سورنا خودم کلی سفره هفت سینای خشگل درست میکردم ولی الان همونو هم نمی تونم از دست سورنا جرات نمی کنم وسایلمو بیرون بیارم چون همه رو داغون میکنه

اووووووووووف خیلی دلم برای بچگی هام تنگ شده خییییییییلی

همیشه با مامان و بابام بودم همیشه هر جا دوست داشتم بودم هر کاری می خواستم میکردم ولی الان بار مسئولیتی که دارم یه وقتایی خیلی رو شونه هام سنگینی میکنه

به عبارتی خسته میشم و دلم میخوات مثل 5 سال پیش بشینم تو بغل بابام و باهاشون حرف بزنم یا برم پیش مامانم بخوابم و کلی تو بغلش بمونم تا خوابم بره بوش کنم و برای همه ی زجمتاش ازش تشکر کنم

هرچند که من همیشه دختر قدر شناسی بودم ولی تازه الان عمق فاجعه رو درک میکنم و میفهمم که چقدر زحمتمو کشیدن تا به اینجا رسیدم

بگذریم...... 

میدونم که تو این چند وقت اخیر همه خیلی گرفتارن و مشغول خونه تکونی و خریدای عید هستن

خب منم تقریبا همین جوری بودم ولی با این تفاوت که من همه ی خونه تکونیم رو الان نمی کنم

چرا؟؟!!!

چون ما فردا داریم میریم برای مسافرت های هرساله و چون تقریبا 20 و چند روزی رو خونه نیستیم هیچ فایده ای نداره و همه جا دوباره غبار میگیره

و هر سال من بعد از عید اصل کارامو می کنم

حرف سفر که میشه من غمم میگیره باید تو این تعطیلات همه اش تو ماشین باشیم

ما هر سال عید رو باید از جنوب کشور تا شمال رو بریم و برگردیم واقعا خسته کننده است ولی خب در عین حال دیدن فامیل و دوستان قطعا خالی از لطف نیست

برنامه ی سفر مون چیه؟

فردا (دوشنبه) بعد از ظهر از لامرد به شیراز سه شنبه من وقت دارم واسه آرایشگاه بعد از اون یه وقت با مونا جونم تعیین میکنم واسه ناخن هام بعد از اون با مامان نسرین برنامه رو میریزیم میریم واسه محلات(مامان من محلاتین و بابام شیرازی خودمم شیراز بدنیا اومدم) (واسه دوستانی که نمی دونن محلات کجاست باید بگم یکی از خوش آب و هوا ترین مناطق کوهستانی ایرانه و در استان مرکزی واقع شده و نزدیک دلیجانه) بعد اگه چند روز مونده باشه تا عید میریم تهران پیش مامان و بابای کامی بعد دوباره برمیگردیم محلات تا سال نو رو با خانواده ی من باشیم (هرسال اینطوریه که یه سال موقع تحویل سال با خانواده ی یکی بودیم سیزده رو با خانواده ی اون یکی باشیم و بالعکس و چون پارسال موقع تحویل سال تهران بودیم امسال محلاتیم و برای 13 بدر با مامان اینا شمالیم)

بعد روز 7 عید میریم شمال پیش مامان اینا و هروقت برگرردن باهاشون میایم تهران از اونجا میایم شیراز بعد هم میایم لامرد تعجب

گناه دارم نه؟ با سورنا خیلی سخته اینهمه تو ماشین بودن اونم سختشه خودمم قاطی کردم ولی تا جایی که میدونم قراره اینجوری باشه برنامه ها

من الان خیلی خسته ام بعد از کلی تمیز کاری و جمع کردن وسایل مورد نیاز سفر اومدم آخرین پست امسال رو هم بزارم و برم اوه

چون امکان داره که حالاها نتونم بیام نت خواستم بیام و پیشاپیش سال نو رو به همگی تبریک بگم و امیدوارم همگی سال خوب و پر برکتی رو در کنار خانواده ی عزیزتون داشته باشید فرشته

من و سورنا همه تون رو دوست داریم و امیدواریم سال جدید برای همه مملو از سلامتی و شادی و نشاط و تندرستی باشه قلب 

ما رو موقع تحویل سال یادتون نره ها واسمون دعا کنیدبغل

خب دیگه من برم که کلی کار دارم تو نت فعلا بای بای دوستتون داریم یادتون نرهماچبای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

nazii
22 اسفند 90 11:54
اخی.یاسی جووون تا حالا از این زاویه به مسافرت هات فکر نکرده بووودم عزییییییزم.کللی خسته نباسییییییییید
ایشالله امسال فقد شادی و خنده براتون باشه واسه ما هم دعا کنید
ما بی صبرانه منتظرتونیییییییییم
سورنااا جونمم زود زود بزرگ میشه تا چشم به هم بزنی ودیگه وسایل عید رو با خیال راحت میچینی


مرسی قشنگم درمونده نباشی
نگین مامان رادین
22 اسفند 90 12:42
واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه / چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه
غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو / چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو




خیلی خشگل بود ممنونم
نگین مامان رادین
29 اسفند 90 2:11
برای عیدی امسالت

یک سبد ستاره چیده ام

تکه ای ازماه را

و یک شاخه نیلوفر

سال تحویل میشود

و من برایت لبخند می زنم

نوروز مبارک



ممنونم سال نو شما هم مبارک ایشالا سال خوب و پربازی داشته باشید در کنار عزیزانتون
نگین مامان رادین
17 فروردین 91 2:10
سلام سورنا جون کجایید بابا تعطیلات تمومشده ودل ما هم براتون تنگ شده زود بیا و از شیرین کاریهات برامون بگو


سلام عزیزم آره به خدا منم همینو میگفتم تعطیلات تموم شده بریم خونمون ولی نمیشد که
ما هم دلمون تنگ شده بود خاله جون