ترس بعد از زلزله
شاید باورتون نشه ولی من که نسبت به خیلی از مسائل شجاعم الان از ترس خوابم نمیبره
همینطور بیدار نشستم و همش احساس میکنم خونه داره میلرزه
البته این وضعیت تمام امروز پابرجا بوده
حالا هم که خیلی خنده دار شدم نتونستم خودمو کنترل کنم و الان که ساعت 3 نصف شبه بلند شدم و یه ساک کوچولو برداشتم و واسه خودم و کامبیز و سورنا تمام وسایلی که امکان داره نیاز بشه برداشتم و کنار در خونه گذاشتم که اگه زلزله اومد بردایم و بریم
خیلی احمقانه است نه؟
ولی من بخاطر سورنا میترسم
آخه پسر کوچولوی قشنگم گناه داره
من دیشب واقعا داشتم از ترس سکته میکردم خیییییلی حس بدی بود که کماکان ادامه داره
دعا کنید دیگه زلزله نیاد
آخه ما رو یه خط زلزله خیز هستیم و خیلی پیش اومده بود که زلزله میومد ولی با ریشتر کم و کوتاه مدت
ولی دیشب خیلی بد بود و 5/5 ریشتر هم شدت داشت که مقدار بسیار قابل توجهیه ولی 6 ثانیه بیشتر نبود اگه بیشتر میشد حتما خرابی به بار می آورد
حالا که من تا صبح بیدارم و صبح می خوابم
میخوام تو خواب غفلت نمیرم یه وقت
ببخشید که نا امیدتون کردما نمی خوام پیش خودتون فکر کنید این دختره دیوانه استا اینا همش بخاطر ترسمه
همتونو دوست دارم
شبتون خوش