سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

سورنا توپولی

خونه ی عمو آرش و خاله صدی

1390/4/8 18:07
نویسنده : یاسمین
785 بازدید
اشتراک گذاری

من یه خاله و عموی خیلی خوب و با حال دارم که در واقع دوستای مامان و بابام هستن که همدیگه رو خیلی دوست دارن و تقریبا هر روز و هر شب با هم هستن البته قبل از اومدن من خیلی راحت تر با هم بودن ولی من الان همش اذیتشون می کنماز خود راضی

 

خلاصه اینکه ما دیروز خونه ی خاله اینها دعوت بودیم چون می خواستن یکی دیگه از دوستاشون رو که ازدواج کردن پا گشا کنن.

عمو حسین که بابام اینا همیشه بهش می گن شمس(اسم فامیلشون)و منم نمی دونم چرا؟عینکچون با هم خیلی صمیمی هستن پس چرا با اسم فامیل همو صدا می کنند منم نفهمیدم.

من که هیچی مامانم هم درکشون نمیکنهمتفکر

به هر حال،زن عمو شمس تایلندیه و خیلی هم مهربونه و من رو هم خیلی دوست داره و هر وقت منو می بینه با لهجه ی خودش جیغ میزنه سوررنااااا کامان هیر بغل من که نمی فهمم چی میگه ولی خیلی دوستش دارم چون واسش میخندم و می رم تو بغلش باهاش بازی می کنم و آروم میشینمفرشته

اون روز خونه خاله خیلی خوب بود چون خاله یه سوپ شیر خیلی خوشمزه پخته بود که من وقتی مامان جونم به من یه قاشق داد کلی گریه و آبروریزی کردم که بازم بهم بدن بخورمخجالتنیشخند

بعدش هم خاله صدی که در حال یادگیری سه تار می باشد اومد واسمون یکی دو تا آهنگ زد و بعد از اون عمو شمس که استاد سه تار و ویلن می باشد چند تا آهنگ باحال با سه تار خاله صدی واسمون زد مثل آهنگ خسرو پرویز شبدیز مرد که خیلی جالب بود ولی من دیگه حسابی از اون همه سروصدا کلافه شده بودمکلافه و بالاخره خاله بن با اینکه من زبونشو نمی فهمم ولی اون منو خیلی خوب درک می کنه گفت بسه دیگه سورنا خسته شدهوقت تمام

ولی در کل خوب بود حالا چند تا عکس از اون روز خودم میذارم متاسفانه از مامان اینا نمی تونم بذارم بنا به دلایل امنیتی وبلاگزبان

و اینم عکسا

من و بابمبازم من و بابام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

tara
16 اردیبهشت 90 15:42
ghorboone pesare zerangam beram MAN afarin bebinam chejoori roo maman yasito kam mikoni ... behesh begoo kojash o didi taze avaleshe