فرشته کوچولوی شب زنده دار
آه ه ه ه ه
بالاخره این پسره خوابید
الان ساعته 4.15 دقیقه ی صبحه و من تازه سورنا رو با کلی زحمت خوابوندمش
از ساعت 11 خوابید تا 12 که بیدار شد هرچی شیر دادم و نازش کردم و رو پا گرفتم و تو گهواره گذاشتمش تکونش دادم و .....
نخوابید که نخوابید
همین از توی اتاق آوردمش بیرون یه دفعه گریه اش قطع شد و ساکت شد
شروع کرد به بازی کردن با اسباب بازیاش که دیگه کلا جزیی از دکور هال خونمون شده و هی میخندید
گفتم حتما گرسنه ات هم هست دیگه کلی وقته از شام خوردنت میگذره
واسش شیرموز با کیک آوردم هر یه گاز که میزد و میخورد میرقصید و دست دست میکرد و خودش رو بالا و پایین میکرد
بعد از خوردن هم یه کم باهم توپ بازی کردیم و من دوباره پاش رو عوض کردم و طبق معمول هرشب آهنگ گذاشتم واسش رو پام گرفتم و تکونش دادم تا بعد از ربع ساعت بازی کردن با کنترل DVD بالاخره فرشته کوچولوی تپلم خوابید
از دیشب تا حالا هم از عمو علی یاد گرفته که موقع سلام کردن و خداحافظی کردن دست میده
انقدر بامزه میشه قیافش وقتی بهش میگیم سورنا دست بده میخنده و دستای کوچولو و سفید وتپلش رو میاره جلو دست میده بعد هم خودش بای بای میکنه
راستی الان دو شبه که پسرم دنت هم میخوره و خیلی هم دوست داره
من میخوام 1 سالش که شد از شیر خودم بگیرمش واسه همین از حالا دارم کم کم به لبنیات عادتش میدم که بعد اذیت نشه
آخه فقط وابستگی ایجاد شده واسش وشیر من هم که دیگه الان واسش فایده ای نداره چون غذا می خوره ولی اینجوری هم من اذیتم هم خودش
الان سینه ی من زخم شده و خودش هم عادت کرده هر نیم ساعت بیدار میشه یه کم شیر میخوره باز میخوابه
حداقل اگه وابستگیش به شیر من قطع بشه شبا راحت تر میخوابه و نمی خواد مدام بیدار شه و گریه کنه
با اینکه خودم هم به این وضعیت عادت کردم و شیر خوردنش رو دوست دارم و واسم آرامش بخشه ولی باید یه روز تموم شه دیگه
پس هر چه زودتر بهتر
در آخر اینکه از دوستای گلم که به ما لطف دارند و بهمون سر میزنن تشکر میکنم و امیدوارم که همیشه موفق باشین
همتون رو دوست داریم