سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

سورنا توپولی

11 ماهگیت مبارک

1390/7/17 2:49
نویسنده : یاسمین
2,244 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوست جونای گلم

امیدوارم حال همتون خوب باشه و سالم و سلامت و تپل مپل باشید

من که توی این مدت کلی پیشرفت کردم

همش با چند تا عکس از من توی ادامه ی مطلب بپرید به ادامه1

خب جونم واستون بگه من توی این مدت 3تا دندونه دیگه در آوردم که جمعا میشه 6تا دندون تا حالا که 2 تا دندون پایین و 4 تا بالاست

البته 2 تا نیش پایینم تو تاوله و امیدواریم زودتر در بیاد

دیگه اینکه تا واسم شعر میخونن یا دست میزنن من سریع شروع می کنم به دست زدن و سرسر کردن و جدیدا دیگه می رقصم باهاش2

همچنان هیچ علاقه ای به گاگله کردن نشون نمیدم ولی روی زمین که میشینم تند و تند خودمو می کشم به سمت هدفم یه وقتایی هم 4 دست و پا میشم ولی حوصله ام نمیشه که حرکت کنم می خوابم رو زمین و اگه کسی به دادم نرسه جیغ و داد راه میندازم تا بیان و منو بلند کنن3

دیگه اینکه خیلی بد می خوابم و زود هم بیدار میشم 4

همیشه باید مامانم پیشم باشه اگه نباشه من همش جیغ و داد راه میندازم

اگه تو روروئک باشم کلی راهمیرم واسه خودم و هرچی که بیاد سر رامو میکشم و میندازم پایین و پرت میکنم و خلاصه همه جا سرک میکشم و فضولی میکنم

تازه فهمیدم خونمون خیلی جای بامزه ایه وو کلی چیز داره که من میتونم باهاش بازی کنم مثل جای دستمال کاغذی،صندلی کنار اوپن که تازه میشه انقدر کشیدش تا بیوفته زمین،عینک مامان یاسی،یا جای عینکش،کنترل از همه مدلش از تلویزیون گرفته تا کولر و dvdپلیر و ضبط ،جعبه ی خوراکیهارو که دیگه نگو مثلا بطری آب معدنی و نوشابه و دلستر چه بطری باشه چه قوطی، جعبه ی سوهان و کلوچه، بطری شیر و....

خلاصه هر چیزی رو از نظر من میشه باهاش بازی کرد

از همه بهتر موبایل مامانم و بابامه که من موفق به دستیابی موبایل بابام شدم که دیگه دادنش واسه خودم آخه از آب دهن من پر شده بود که تو دست من دیدنش و سوخته بود و کار از کار گذشته بود و به دردشون نمیخورد واسه همین بابا یکی دیگه خرید

از اون به بعد دیگه هیچی دم دست من نمیزارن

تنها چیزی که من خیلی دلم میخوات مزه اش رو بچشم ولی تا حالا موفق نشدم لب تاب مامانه که کور خونده یه روز به خدمتش میرسم

دیگه اینکه من یه مدته که درست نمیتونم پی پی کنم واسه همین همش غر میزنم و گریه می کنم مامانم منو برد دکتر حالا خوب شدم ولی نمی تونم غذا بخورم واسه همینم خیلی لاغر تر شدم و مامان یاسی همش نگرانه

خاله بن و عمو حسین هم از تایلند اومدن و واسه منم یه کلاه خیلی قشنگ که شکل فیله آوردن و من با اون خیلی بامزه میشم بعد میزارم سرم یه عکس مامان میگیره ازم و اینجا واستون میزارم

خاله بن کلی غذاهای تایلندی با خودش آورده و تو این مدت به مامان یاسی یاد داده که درست کنن مامان و بابا که خیلی دوست دارن و میگن خوشمزه است ولی به من نمیدن که تست کنم آخه خیلی تندن همشون

و در آخر اینکه من فردا 11 ماهه میشم و تولد 1 سالگیم نزدیکه1

من یه فرشته کوچولوی تپلم که دارم مرد میشم 11

حالا چند تا عکس از سورنا خانش

اینجا شماله که با دایی بابا و مامان بزرگ بابابزرگ رفته بودیمکه خاله نازی هم با ما بود خیلی خوش گذشت

ا

اینجا هم تولد دایی آرمینه که همزمان با اسباب کشی مامان جون نسرین و تعمیر مبلا بود واسه همین هم جا در هم و برهمه

ب

اینجا هم باغ یکی از دوستای بابامه و من که دارم با جعبه ی دوربین بازی میکنم

ی

و البته اینجا که دارم میخورمش

ت

و اینجا هم منم که در کنار ماشین جدید و بزرگم که بابا کامبیز از محلات واسه خریده نون فانتزی میخورم

ن

اینجا هم منم تو حمام که کلی عکس خشگلتر هم دارم ولی چون یه چیزی پیدا بود مامانم ترسید بزاره بعد مدیریت محترم ایراد بگیرن

ا

اینجا هم که دارم استخون میخورم که خیلی دوست دارم چون واقعا خوشمزه است

ا

اینجا هم خونه ی مادره (مامان بزرگ مامان یاسی) که من خواب بودم مامانم از این حالتم خوشش اومده عکس گرفته ببخشیدا پشتم به شماست

ق

ث

این عکسا رو هم زندایی نفیسه ی مامانم ازم گرفته

ف

اینم عکس پسرشون فرزام که خیلی پسر خوبیه کلی به من اسباب بازی میداد تا بازی کنم

د

اینم یه عکس باحال از دایی آرمین

خب دیگه تموم شد من رفتم دیگه تا آپ بعد بای بای بای بای

راستی دوست جونا مرسی که به ما سر میزنیدماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

اميد
19 مهر 90 12:02
سلام به سورناي گل و خوشگل

ايشالا كه زود زود بزرگ شه و قدر پدر و مادرش رو بدونه كه اينهمه به فكرش هستن





سلام عمو جون
مرسی از اینکه به من سر زدید
مادر کوثر
27 مهر 90 13:29