25 ماهگیت مبارک عشقم
سلام به دوستای گلم
اول از همه 25 ماهگیه گل پسرم رو بهش تبریک میگم
دیروز بود البته اما چون دیروز بیرون بودیم نتونستم سر وقت بهش تبریک بگم
البته ماهگرد عقد خودمون هم بودا ولی دیگه خیلی کمرنگ شده چون ما از اول عقدمون هر ماهگرد عقدمون برای هم یه کادوی کوچیک می گرفتیم با کارت تبریک به هم می دادیم البته ماه های فرد بابا می گرفت ماه های زوج من
اما بعد از سورنا خب این قضایا کمرنگ تر شده چون گرفتار تریم اما حتما به هم تبریک می گیم و یه وقتایی هم هنوز برای هم چیزایی که لازم داریم رو بعنوان کادو میگیریم
خب بد نیست یه کم تو روحیه ی آدم تاثیر میزاره
خب از این چند روز گذشته بگم براتون
سه شنبه راضیه جونم دعوتمون کرد برای شام رفتیم بهشون زحمت دادیم و سورنا هم کلی با امید جونی بازی کردن و بهشون خوش گذشت
دیگه با هم دعوا نمی کنن و سر اسباب بازی با هم نمی جنگن خیلی بهتر شدن
کم کم دارن برای هم داداشی می شن
بعد راضیه جونم گفت یاسی من هوس فسنجونای تو رو کردم و هرجا فسنجون خوردم گفتم مثل مال یاسی نیست بعد من با کلی تعجب گفتم مگه من تا حالا برای تو فسنجون پخته بودم؟کی؟؟!!(جالب توجه خاله باران ببین تا این حد فراموشکار شدماااااااااا)
بعد گفت خدا مرگم بده (دور از جونش)آره یاسی واقعا یادت نمیات؟
منم با شرمندگی گفتم نهههههههه
به هر حال گفتم دوستم میرم گردو میخرم برات درست میکنم که گفت خودم تازه گردو خریدم میارم برام بپز که قرار شد پنج شنبه براش بپزم چون چهار شنبه رو به منا جونم قول دمیه سیر و کلم داده بودم(یه دمیه معروفه شیرازیه)
وقتی از خونه ی راضیه اومدیم شروع کردم به پختنه دمی چون من معمولا تا صبح بیدارم و ساعت 5 یا 6 می خوابم واسه همین صبح دیر بیدار میشم پس از قبل غذام رو پختم که تا 4 روی گاز بود بعدم ساعت 11.30 رفتیم خونه ی منا
بابا کامبیز هم رفت دانشگاهه مهر کلاسای اونجا رو برگزار کنه
واسه ی ناهار هم آرش به ما پیوست و سورنا هم کلی با سورنا بازی کرد بعد رفت خونه اش
بابا کامبیز هم عصر برگشت و ناهارش رو خورد و شب هم عباس اومد و دور هم بودیم و ما برگشتیم خونه
پنج شنبه هم راضیه جونم اومدو براش فسنجون رو پختم و ساعت هم شوهرش و بابا کامبیز اومدن و شام رو هم با هم بودیم و بعد رفتن خونه شون
ما هم رفتیم بیرون با ماشین یه کم خیابون گردی کردیم
جمعه ساعت 12.30 راضیه جونم زنگ زد و گفت یاسی من ناهار درست کردم سبد خوراکیم رو هم چیدم همه چیز آماده است بیاین بریم ناهار بیرون
خیلی برام جالب بود یکی برام اینکارو بکنه حس خوبی داشت من وقتی یه دوست برام یه کاری رو انجام میده واقعا ازش ممنون میشم چون یه لطف بهم کرده و مجبور نبوده اونکارو انجام بده پس نشون میده که دوستم داره و وقتی می دونی دوستت دارن حس خوبی داره
با یه حس خیلی خوب رفتیم بیرون و خیییییییییییییییلی زیاد بهمون خوش گذشت پسرا کلللللللللی با هم بازی کردن اگه هر هفته 5شنبه و جمعه ها رو نمی خواست تهران یا شیراز باشیم میشد بریم پیک نیک برای روحیه ی خودمون و بچه ها خیلی خوب بود
هوا عالی بود و یه جای خوب و خلوت و راحت پیدا کردیم
سورنا و امید با هلی کوپتری که بابای امید خریده بود کلی بازی کردن و در آخر هم یه آتیش کوچولو روشن کردن که سورنا کنارش بازی میکرد و لپ هاش قرمز شده بود
در ضمن هرچی دستشون میومد می ریختن تو اتیش بعد امید خسته شد و نشست اما سورنا خان هرچی سنگ و خاک بود ریخت تو آتیش منم اینجوری بودم از بس گفتم سورنا دست نکن تو خاک ها سورنا دستتو به صورتت نمال و ...
ولی در کل خیلی خوب بود و خوش گذشت به لطف دوستای خوبم
تا اومدیم خونه پدر و پسر و کردم تو حمام بعد از حمام سورنا خوابید و برای شام هم منا و عباس اومدن پیشمون و من یه کیک خشگل هم پختم به مناسبت 25 ماهگیه سورنا و ماهگرد عقد خودمون
اینم از این چند روز ما
امروز هم مامان و بابا و داداش آرش و منا اومدن لامرد و منا جونم خیلی خوشحال بود
امروز عصر هم سورنا با بابایی رفت پارک و کلی بازی کرد وقتی اومد خواب بود هنوزم خوابه خدا به داد ما برسه امشب نمی خوابه
پ.ن:لب تابم بعد از 3 روز اومده خونه بعد از 5 سال بالاخره باز شده بود ویندوزش عوض شده و علاوه بر صفحه اش بقیه ی اشکالاتش هم برطرف شده بود اما اسپیکرش دیگه کار نمی کنه و درست نشده بود باید اکسترنال استفاده کنم. به لطف سورنا جان
پ.ن2:سورنا جدیدا کلی کلمات جدید یاد گرفته و خیلی خشگل حرف میزنه و خییییییییییلی هم مهربونه و توی کارای خونه هم خیلی کمکم می کنه
چند تا عکس تو ادامه است ببیند لطفا
اول از همه این کیک رو من شیراز برای سورنا جونم گرفتم یعنی کیک تولده
هر چند خودم قبلا مامان اینا که اومده بودن براش کیک پخته بودم و شمع فوت کرده بود که یعنی جای کیک تولدش باشه و ازش عکس گرفتم برای آلبومش
اینم عکسای دیروزه
پسرم خیلی خوشحال بود و ذوق میکرد
و البته خیلی هم مهربونه
و اینم عکس پسرا با آتیش
خب اینم از عکسا البته بازم عکس هست بعد میزارم تو یه پست جدا گونه
فعلا بای بای