تعطیلات
سلام به همه ی دوستان کوچولو و بزرگم
ما داریم به تعطیلات بابا کامبیزم نزدیک می شیم وسه همین میریم مسافرت و مامانم باید خریدهاشو بکنه و کم کم ساکمون رو جمع کنه که واسه مسافرتمون آماده شیم فعلا که توی برنامه مون شیراز و تهران رو داریم شاید شمال رو هم بریم چالوس پیش عمو سعدی اینا و انزلی پیش خانواده ی بابام آخه اونا هنوز منو ندیدن و دلشون واسه دیدن من داره پر می زنه (اینو دختر دایی بابام که با مامانم هم خیلی صمیمی هستن گفته به مامانم) من اونجا که برم کلی عکس می گیرم و بعد که اومدیم توی وبلاگم می ذارم حتما.
گفتم حالا تا این حد بهتون خبر بدم که وقتی نیستم نگرانم نشید
من الان میرم دیگه چون مامانم کار داره و میخوایم بریم واسه من یکم خرید کنیم
تا قبل از اینکه بریم مسافرت بازم سعی می کنم بیام و یکی دو تا عکس از خودم بذارم که وقتی نیستم و دلتون واسم تنگ شد نگاش کنین
مرسی دوستون دارم بای بای