اولین باری که من پارک رفتم
سلام به همه ی دوستانم
خب اینم از اولین خاطره ی من از سفرمون .....
شنبه 7 خرداد ماه 1390 مامان یاسی زنگ زد به دخترعموش (خاله زحل) که یه نینیه خشکل به اسم یسنا داره و 3 سالشه و قرار پارک گذاشتن و منو واسه اولین بار بردن پارک
خاله امینه هم اومده بود باهاشون خاله امینه خودش توی مهدکودک کار می کنه و با نی نی ها خیلی خوبه واسه همینم منو از مامانم گرفت و برد خودش سوار تاب شد منو هم گرفت توی بغلش
حالا نمی دونم به خاطر من بود یا به بهانه ی من می خواست سوار تاب بشه آخه حالا اون یه بهانه داشت ولی من نمی دونم چرا مامان یاسی دیگه سوار تاب شده بود؟ من که خجالت کشیدم والا اونو نمی دونم
خب به هر حال اینا رو ول کنید به این ترتیب من برای اولین بار سوار تاب شد
خیلی باحال بود اصلا فکرشم نمی کردم یه چیزی این شکلی منو تاب بده فکر می کردم فقط گهوارم از این کارا بلده
ولی یه کم زیاده روی کردیم چون من کم کم داشت سرم قیلی بیلی میرفت که بالاخره مامانم منو از خاله امینه گرفت
بعد از اون من رو بردن و سوار سرسره کردن
این یکی دیگه از قبلی هم باحال تر بود منم کلی جیغ میزدم و می خندیدم
البته مامانم از همون بالا تا پایین مواظبم بودا که یه وقت من نیفتم
ولی انصافا خیلی حال داد بعدشم مامان نسرینم اومد و پای منو عوض کرد و من خیلی راحت واسه خودم خوابیدم
فقط یه جای کار ایراد داره اونم اینکه ماشالا مامان یاسی خانوم یادش رفته بود دوربینش رو ببره از من عکس بگیره بدتر از اون اینکه اینقدر ذوق زده شده بود از بازی کردن من که حتی با موبایلشم یه عکس از من نگرفته
بعد که اومدیم خونه یادش اومده و کلی منو ماچ کرده و افسوس خورده
خب دیگه کاریش نمیشه کرد جای دیگه جبران می کنه خودش قول داده
فعلا بای بای