سورنای من خوب شده
سلام به همه ی دوستای گلم که به من لطف دارن و سر میزنن بهمون
و همه ی کسایی که تو این چند روز جویای احوال گل پسرم بودن
خدا رو شکر سورنا امروز خیلی بهتره و از دیروز تا حالا دیگه تب هم نداره
امروز دیگه دنبال غذا هم میومد و میگفت مامان به به
منم ذوق مرگ شده بودم و هرچی میشد میاوردم بخوره از دنت گرفته تا کیک و آب پرتقال و غذا و ویتامین c و .....
امروز بالاخره تونستم ببرمش بهداشت واسه چک ماهیانه که البته با 1 هفته تاخیر بود به دلیل مسافرتها و مریضیش
خدا رو شکر همه چیزش خوب بود و پیش متخصص خودش هم که بردمش گفت آنفولانزای ویروسی بوده و هیچ جایی از بدنش عفونت نداره خدا رو شکر همه چیز عالی بود خلاصه
خیال ما هم راحت شد بالاخره
من امروز اومدم عکسای شیراز رو بزارم
ادامه رو ببینید حتما
راستی اول اینو بگم پسرم چند تا کار جدید هم میکنه
1.تلفن رو به کل از جا در میارن دستشون درد نکنه البته و دو پایی روش وایمیسه و گوشیش رو تا جایی که می تونه میکشه بالا
2.وقتی سشوار یا جاروی برقی یا شارژی روشنه اول یه کم سرش داد می زنه بعد که طولانی میشه بیشتر داد و بیداد میکنه وکلی دعواش میکنه اگه خیلی زیاد طول بکشه گریه میکنه
3.امروز گیر داده بود جارو شارژی رو میداد به من میگفت اووووووووو(صدای روشن بودنش رو در میاورد بعد فهمیدم میخوات روشنش کنم بدم دستش) منم اینکارو کردم دیدم مثل من داره میکشه رو زمین و بعد نگام میکنه میخنده
4.دفتر تلفن رو گرفته بود با دقت برگ میزد و نگاه میکرد بعد هم میخندید
5.وقتی شیر میخوره اگه اون سینه رو نخوات با دست پسش میزنه بعد میزنه رو اون یکی میگه بیده بیده(بده)
6.زحمت کشیدن یه لیوان شکستن
7.در کابینت رو باز کردن و بازم زحمت کشیدن یه پیاله برداشتن کوبیدن زمین که تصادفا پودر شد
8.عصری خرید بودیم بابایی کیک مافین خریده بود خودش یکیش رو برداشت تند تند شروع کرد به خوردن قربون لپاش برم من که زده بود بیرون و قیافه اش رو کلی بامزه کرده بود قبلش هم تو سوپری یه آب توت فرنگی از یخچال برداشتیم واسش یاد گرفت تو سوپری بعدی خودش رفت از تو یخچال یه نوشابه ی انرژی زا (big bear) برداشته بود ما هم کلی تعجب کردیم از کجا آورده آقاهه با خنده گفت خودش از یخچال برداشت
آهان عکسا
تو ادامه لطفا
پسرم کلا عاشق وسایل دایی آرمین بیچاره است از اسباب بازیها گرفته تا دفتر و خودکارو مداد و....
ولی ایندفعه میرفت لباسای آرمین رو از تو کمد برمیداشت میاورد میداد به مامان جون نسرین یه چیزی هم غرغر میکرد که یعنی بپوشون بهم میپوشید و کلی راه میرفت و خودش رو لوس میکرد چون میدید همه ذوقشو میکنن
با لباس فرم دایی آرمین
اینجا هم پسرم تو سبد لباسا نشسته گل سر هم خاله یلدا واسش زده تو موهاش کلی مموش شده بود
اینم عینک شنای دایی آرمین
اینم خود دایی آرمین داداش کوچولوی گلم
سورنا و دایی
پسرم برای اولین بار حافظیه رفت و کلی خوشحال بود و واسه خودش راه میرفت تو اون شلوغی
اون شب حافظیه واقعا شلوغ بود
دوستای گل منم باهام بودن مریم و هر دوتا الهام ها خیلی خوش گذشت جاتون خالی کلی خندیدیم
اینجا سورنای من یه دوست پیدا کرده بود که پستونک داشت اول بهش دست داد بعدسریع دست انداخت پستونک نی نی رو از دهنش در بیاره
که من نذاشتم
بیچاره نی نی ترسید دست باباش رو محکم گرفت ورفت
بعد از اونجا هم رفتیم صوفی ستارخان شام خوردیم جای همه خالی
پسرم کلی ژله و سوپ خورد ولی چون خیلی ژله دوست داره ول کن قضیه نبود
خب اینم از عکسای شیراز
امروز دوست گلم مریم هم اومده لامرد ولی پیش خانواده ی همسر گرامیشون رفتن
صبح ما قبل از اینکه نوبت دکترمون بشه رفتیم فرودگاد استقبال به حالت سورپرایز
اونجا سورنا سوار یکی از چرخ دستیهای حمل ساک شده بود و کلی با باباییش بازی کردن آخه اون موقع که ما رفتیم هیچ کس تو فرودگاه نبود
من ازش عکس هم گرفتم ولی به دلیل اینکه الان ساعت تقریبا 2 نصف شبه و من خسته ام حال ندارم عکسو پیدا کنم تو آپ بعدی میزارم
فعلا بای بای دوستان