سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

سورنا توپولی

سورنای من خوب شده

1390/11/28 17:03
نویسنده : یاسمین
1,469 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستای گلم که به من لطف دارن و سر میزنن بهمون

و همه ی کسایی که تو این چند روز جویای احوال گل پسرم بودن

خدا رو شکر سورنا امروز خیلی بهتره و از دیروز تا حالا دیگه تب هم نداره

امروز دیگه دنبال غذا هم میومد و میگفت مامان به به

منم ذوق مرگ شده بودم و هرچی میشد میاوردم بخوره از دنت گرفته تا کیک و آب پرتقال و غذا و ویتامین c و .....

امروز بالاخره تونستم ببرمش بهداشت واسه چک ماهیانه که البته با 1 هفته تاخیر بود به دلیل مسافرتها و مریضیش

خدا رو شکر همه چیزش خوب بود و پیش متخصص خودش هم که بردمش گفت آنفولانزای ویروسی بوده و هیچ جایی از بدنش عفونت نداره خدا رو شکر همه چیز عالی بود خلاصه

خیال ما هم راحت شد بالاخره

من امروز اومدم عکسای شیراز رو بزارم

ادامه رو ببینید حتما

راستی اول اینو بگم پسرم چند تا کار جدید هم میکنه

1.تلفن رو به کل از جا در میارن دستشون درد نکنه البته و دو پایی روش وایمیسه و گوشیش رو تا جایی که می تونه میکشه بالا

2.وقتی سشوار یا جاروی برقی یا شارژی روشنه اول یه کم سرش داد می زنه بعد که طولانی میشه بیشتر داد و بیداد میکنه وکلی دعواش میکنه اگه خیلی زیاد طول بکشه گریه میکنه

3.امروز گیر داده بود جارو شارژی رو میداد به من میگفت اووووووووو(صدای روشن بودنش رو در میاورد بعد فهمیدم میخوات روشنش کنم بدم دستش) منم اینکارو کردم دیدم مثل من داره میکشه رو زمین و بعد نگام میکنه میخنده

4.دفتر تلفن رو گرفته بود با دقت برگ میزد و نگاه میکرد بعد هم میخندید

5.وقتی شیر میخوره اگه اون سینه رو نخوات با دست پسش میزنه بعد میزنه رو اون یکی میگه بیده بیده(بده)

6.زحمت کشیدن یه لیوان شکستن

7.در کابینت رو باز کردن و بازم زحمت کشیدن یه پیاله برداشتن کوبیدن زمین که تصادفا پودر شد

8.عصری خرید بودیم بابایی کیک مافین خریده بود خودش یکیش رو برداشت تند تند شروع کرد به خوردن قربون لپاش برم من که زده بود بیرون و قیافه اش رو کلی بامزه کرده بود قبلش هم تو سوپری یه آب توت فرنگی از یخچال برداشتیم واسش یاد گرفت تو سوپری بعدی خودش رفت از تو یخچال یه نوشابه ی انرژی زا (big bear) برداشته بود ما هم کلی تعجب کردیم از کجا آورده آقاهه با خنده گفت خودش از یخچال برداشت 

آهان عکسا

تو ادامه لطفا

پسرم کلا عاشق وسایل دایی آرمین بیچاره است از اسباب بازیها گرفته تا دفتر و خودکارو مداد و....

ولی ایندفعه میرفت لباسای آرمین رو از تو کمد برمیداشت میاورد میداد به مامان جون نسرین یه چیزی هم غرغر میکرد که یعنی بپوشون بهم میپوشید و کلی راه میرفت و خودش رو لوس میکرد چون میدید همه ذوقشو میکنن

ارو

ارو

ارو

ارو

با لباس فرم دایی آرمین

ارو

اینجا هم پسرم تو سبد لباسا نشسته گل سر هم خاله یلدا واسش زده تو موهاش کلی مموش شده بود

ارو

اینم عینک شنای دایی آرمین

ارو

اینم خود دایی آرمین داداش کوچولوی گلم

ارو

سورنا و دایی

ارو

حافظیه

پسرم برای اولین بار حافظیه رفت و کلی خوشحال بود و واسه خودش راه میرفت تو اون شلوغی

اون شب حافظیه واقعا شلوغ بود

دوستای گل منم باهام بودن مریم و هر دوتا الهام ها خیلی خوش گذشت جاتون خالی کلی خندیدیم

سوری

نت

اینجا سورنای من یه دوست پیدا کرده بود که پستونک داشت اول بهش دست داد بعدسریع دست انداخت پستونک نی نی رو از دهنش در بیاره

که من نذاشتم 

بیچاره نی نی ترسید دست باباش رو محکم گرفت ورفت

بعد از اونجا هم رفتیم صوفی ستارخان شام خوردیم جای همه خالی

پسرم کلی ژله و سوپ خورد ولی چون خیلی ژله دوست داره ول کن قضیه نبود

ژله

زله

خب اینم از عکسای شیراز

امروز دوست گلم مریم هم اومده لامرد ولی پیش خانواده ی همسر گرامیشون رفتن

صبح ما قبل از اینکه نوبت دکترمون بشه رفتیم فرودگاد استقبال به حالت سورپرایز

اونجا سورنا سوار یکی از چرخ دستیهای حمل ساک شده بود و کلی با باباییش بازی کردن آخه اون موقع که ما رفتیم هیچ کس تو فرودگاه نبود 

من ازش عکس هم گرفتم ولی به دلیل اینکه الان ساعت تقریبا 2 نصف شبه و من خسته ام حال ندارم عکسو پیدا کنم تو آپ بعدی میزارم

فعلا بای بای دوستانبای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مادر کوثر و علی
27 بهمن 90 11:21
سلام عزیزم

امیدوارم همیشه در کنار هم شاد و سلامت باشید
عکسا و خاطرات عالی و بامزه بودن

اومدم بگم دوستتون دارم و آپم


سلام خانوم گل
ممنونم همچنین شما
مرسی که اومدی عزیزم
حتما میام
ما هم دوستتون داریم عزیزم
nazii
27 بهمن 90 21:43
خدارو شکر عزیز دلم ایشا.. همیشه شاد باشی و سالم عکسا هم همیشه خوکشلا عزیزم زیاد بخور تاهمیشه کپل و توپول و ناناز بمونی عسلم


مرسی نازی جون همیشه به ما لطف داری قشنگم
samira
27 بهمن 90 23:05
khodaro shokr ke khob joD ajijam,bishtar movazebe khodet bash soorena joonam!
maman ya30 daste shoma ham dard nakone babate aksa, A liii bodan


چشم خاله جون حتما
خواهش میکنم گلم
مرسی که به ما لطف دارید و سر میزنید به سورنا خاله جون
فروغ
28 بهمن 90 12:24
سلام یاسی جووووونم خدارو هزار مرتبه شکر که سورناجونمون خوب شد نگران شده بودیم یه بووووووس تپل واسه جفتتون.دلم خیلی براتون تنگ شده قابل نبودم ببینمتون.مرسی از عکسا مثل همیشه بامزه و جیجل بودن


سلام عزیزم مرسی از لطفتون محبت دارین به ما
منم خیلی دلم برات تنگ شده عزیزم
این حرفا رو نزن ایشالا دفعه دیگه که بیام میبینمتون
میبوسمت
مرسی خاله جون
مامان محمد گوگولي
28 بهمن 90 20:47
خدا رو شكر كه سورنا جون خوب شده عكسهاي با مزه و قابل تاملي داره گل پسر كم بلا نيست ها!!!


ممنون عزیزم
آره داره کم کم بلا میشه خاله جون
مادر کوثر و علی
29 بهمن 90 13:36
سلام عزیزم
ممنونم که اومدی پیشمون
خوشحالمون کردی با نظرات خوشگلت
بازم بیا


سلام
منم ممنونم عزیزم
مرسی حتما
نگین مامان رادین
29 بهمن 90 23:00
خدارو صد هزار مرتبه شکر که حال سورنای نازم بهتر شده.فداش بشم با کارهایی که می کنه دلم براش ضعف رفت.عکس هاش هم یکی از یکی خوشگل تر و ناز تره مخصوصا اون عکسی که تو سبد لباس هاست و گل سر داره خیلی خوردنیه خدا حفظش کنه


قربونت برم عزیزم مرسی از لطفت به سورنا
رادینمو ببوس
مادر کوثر و علی
1 اسفند 90 9:55
سلام عزیزم

ممنون از حضور زیبا و نظر خوشگل و دوست داشتنیت

برات آرزوی بهترینها رو دارم

بازم بیا پیشمون

آخه دوباره آپیم

نی نیه ناز ما رو بوسه بارون کن


سلام عزیزم
قربونت برم لطف داری به من
به همچنین برای شما
حتما شما هم کوثر جونو ببوس خاله
G.CuTe
4 اسفند 90 19:45
خــُـب خدارو شکر که به خیر گذشته و خوب شده...
ایشالا که دیگه مریض نشه
عکساش هم که مثل همیشه بامزس
مخصوصاً اونجا که عینک شنا زدی آدم دوست داره یه بوس گنده از لــُـپاش بکنه


مرسی قربونت برم
تو لطف داری عزیزم
من کلللللللللی جای شما بوسش میکنم خاله جینا جونی
خليل
5 اسفند 90 17:18

خوشششششششششمزه