بازم سفر
سلام دوستان عزیزم
من بازم دارم میرم سفر
این دو روزه مامان جون نسرین و خاله یلدا و دایی آرمین پیش ما بودن ولی خیلی زود می خوان برگردن شیراز و چون مامان جونم از اتوبوس و سفر کردن با اون خیلی بدشون میات و ما هم می خواستیم واسه تعطیلات بین ترم بریم شیراز پس مامان و بابا تصمیم گرفتند که همه با هم باماشین بریم که دیگه اذیت هم نشن و بازم بیان پیش ما
پس من دارم واسه 2 هفته میرم شیراز و نیستم ولی وقتی بیام قول می دم خاطراتمو بنویسم
حالا یکی نیست بگه نه که خاطرات سفر شمالتو نوشتی؟؟؟؟؟
آخه چیکار کنم وقت ندارم جدا من که همش دارم بازی می کنم و می خوابمو میخورم
مامان یاسی باید بنویسه که اونم وقت نمی کنه بیچاره
ولی این دفعه قول میده که همه ی سعیشو بکنه حتما
خب دیگه ما بریم که کلی کار داریم
در ضمن مامان جون نسرینم نشستن کنار مامانم همش چپ چپ نگاش می کنن
میگن دختر مگه تو کارو زندگی نداری؟
مامانم هم میگه نه دیگه کار و زندگی منم شده فقط اینترنت و نا گفته نمونه سریالا و آهنگای کره ای که از صدقه سر مامان یاسی منم ازشون خوشم میات باحالن یه جورایی
دیگه جدا بای بای