اینم چند تا عکس از به دنیا اومدن تا الان من
برید به ادامه مطلب من چند تا از عکس های خودم رو از بعد از تولدم تا حالا واستون گذاشتم
این اولین روز تولد من در بیمارستان ام آر آی
اینجا من 2 یا 3 روزه بودم خونه ی مامان جون نسرین در شیراز
از اینجا به بعد دیگه سیر صعودی رشد منه هر جا توضیح لازم بود ذکر می کنم
اینجا من خودم برای اولین بار تونستم شیشمو خودم تو دستم بگیرم البته بگما من شیر مامانمو می خورما با شیشه فقط وقتی کوچولو بودم آب و گاها آب قند می خوردم الان دیگه با قاشق آب می خورم
اینجا من لالا بودم که مامانم ازم عکس گرفته
من دست خوردن خیلی دوست دارم هنوزم دوست دارم دستای تپلمو بخورم یه وقتایی هم مامانم دستامو می خوره
من هر وقت که از خواب بیدار می شم گریه نمی کنم و بی سر وصدا با خودم بازی می کنم ولی تا مامانمو می بینم زود گریه می کنم
اینجا تازه از خواب بیدار شدم
اینجا من 2/5 ماهه هستمو شیراز تو بغل بابامم
می خوام با مامان و بابام برم بیرون
من 3 ماهه شدم و تازه از حمام اومدم بیرون بیحال روی نی نی لای لایم خوابیدم یه روسری هم زیر کلاهم سرم کردن آخه زوستون بود می ترسیدن من سرما بخورم من با این روسریه عین دخترا میشم آخه این چه کاریه مامان جونی؟
من 4 ماهه شدم
من در حال خوابیدن
من 5 ماهه شدم و اینم بعد از عید امساله که از تهران اومدیم و مامانم منو واسه اولین بار سوار روروک کرده و خودش توی آشپزخونه است
و بالاخره سورنا 6 ماهه می شود
و اینم چند تا عکس با مزه ی دیگه
وقتی مامان جونم داشت وب من رو آپ می کرد من خواب بودم و یه دفعه پتوم رو دور خودم پیچیدم مامانم گفت الهی دورت بگردم و ازم عکس گرفت که اینم عکسش
و حالا من از خواب بیدار شدم وتوی بغل بابام دارم خودمو لوس می کنم اینم آخرین عکس های امروز من
خب دیگه اینم از این
من امروز تقریبا بعد از 1 هفته آپ کردم چون واقعا وقت نداشتم ولی از این به بعد سعی میکنم زود به زود آپ کنم
مرسی از وقتتون فعلا بای بای