سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

سورنا توپولی

بالاخره عکس ^^

1392/7/19 23:43
نویسنده : یاسمین
1,540 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای گلم بالاخره من تونستم چند تا عکس جدید پیدا کنم بزارم روی وب

توی این مدت خیلی عکس تکی نداره سورنا جونی و معمولا با من یا بابایی یا بقیه ی اعضا فامیله که مدیریت محترم اجازه ی آپلودشون رو نمیدنفرشته

 

عکسا ادامه لطفا قلب

این فکر کنم آخرین عکس پسرم تو لامرده

اخرین

اینم خونه ی مامان نسرین سوار بر گاوی که از بس پسرم روش ورجه وورجه کرد پنچر شده و کم باد افتاده یه گوشه واسه خودش زندگانی می کنهنیشخند

گاوی

پی.اس:روی اون صندلیا خاله یلدا نشسته بود و به دلایل امنیتی مجبور شدیم حذفش کنیم ببخشید آسمونه عکسمون سفید شدهخجالت

سورنا جون تو خونه ی جدید قبل از رفتن به سفر تابستونی

با حوله

اتاق

سورنا جونی تو اتاق خودش که البته هنوز کامل نبود

سوری

موهاش کللی بلند شده بود بعد از اینکه از سفر برگشتیم کوتاه کردم واسه اش

واسه همین هر جا می رفتیم می گفتم پسرم همه با تعجب می گفتن وای بچه تون پسره؟ما فکر می کردیم دختره و این باعث میشد که همه ی دخترا باهاش بازی کنن چون فکر می کردن که دختره

یه بار هم وقتی لب دریا بودیم با نازی جونم یه دختر کوچولوی خیییلی ناز که اسمش طنین بود و تقریبا 5 یا 6 ساله بود اومد به من گفت خاله من با نی نی تون بازی کنم گفتم آره بعد دست سورنا رو گرفت و اون اطراف می چرخیدن به نازی گفتم جان خودم فکر می کنه دختره که اینجوری دستشو گرفته

وقتی باز اومدن پیشمون به سورنا گفتم پسرم از خوراکیت به دوستت هم بده گفت خاله چرا بهش می گین پسرم؟؟!

گفتم چون پسره خاله جون 

یه کم با تعجب نگام کرد و بعد خندید گفت شوخی می کنین؟گفتم نه به خدا پسره گفت آخه خیلی شکله دختراست چرا موهاش بلنده؟؟!!!

کلی خندیدیم با هم (این شعار ما شده :بیاید با هم بخندیم نه به هم بخندیمخنده)

دریا

دریا

پسرم با آزدهای شرک به قول خودش

دریا

فست فود

سوری

البته پسرم گاهی اوقات اصلا اجازه نمیداد کش تو موهاش بمونه و اینجوری به هم ریخته میشد و ازش لذت هم میبرد منم اینجوری میشدم کلافه خدایی منم لذت میبردماااا

کن سلوغون

اینجا هم یکی از باغ های کن سلغونه (ایشالا که درست نوشتم) که ما هروقت تهران حوصله مون سر میره یه نوک پا میریم ... بعد میایمشیطان

تولد

اینم تولد دایی آرمینه که نمی دونم من کنارشون چیکار می کردم که مجبور شدیم باز عکسو کات کنیم و اینجوری بشهعینک

بی حال من

اینم پسرم در حال سفر تو ماشین و کلا بی حالقلب

شیطون

اینم پسر شیطونه من کنار مبل خدایی مثل گربه استا هممه جا میره گل پسرم

خب اینم از عکسا

از این به بعد سعی می کنم بیشتر ازش عکس بزارم

و از حرفهای قلنبه سلنبه ای که میگه هم واسه تون بنویسم

ممنون از وقتتون

دوستون داریم بای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

فروغ
22 مهر 92 22:36
واااااااااای قربون سورنا جونیم برم من شیطون بلا کلللی دلم واسه شیرین زبونیاشو بازیامون تنگ شده.یاسی کشتمتا چقدر موهاشو کوتاه کردی؟

خدا نکنه عزیزم
آره واقعا گفتم بهت که اونروز میگه بریم خونه ی عمو جمال با خاله خروف بازی کنم
جلوشو کوتا کردم فقط پشتش همونه جلوشم خیلی کوتاه نیست فقط بالای چشمشه که تو چشاش نیات
مامان پریسا
29 مهر 92 23:02
سلام عزیزم. خیلی دلم براتون تنگ شده. از تولد بگم که خدا رو شکر کارا رو انجام دادم فقط عجله دارم روزش برسه تا کارا رو ردیف کنم

البته روز تولد داخل ماه محرمه واسه همین کمی زودتر میگیرمش.


سلام گلم منم همینطور عزیزم
وااای خوش به حالت مریم جون من خیلی کم کاری کردم هی فرصت نمیشه وقت کم میارم کاش روزا 28 ساعت میشدن جای 24 ساعت
منم می خوام زودتر بگیرم چون میشه دقیقا 4 محرم روز تولدشون
ایشالا هر دومون موفق باشیم عزیزم
مامان پریسا
29 مهر 92 23:04
پس شما هم سرتون شلوغ شده و زیاد سر نمیزنید. وای من هم مثل شما شدم. به ندرت میام نت...

همین کم اومدن هم باعث میشه که زیاد نتونم به دوستان سر بزنم.
الان که کامنت شما رو دیدم خیلی خوشحال شدم.


میگم حالا چرا پسرمونو شکل دخترا درست کردید؟

دخترا هم بخوای موشونو شونه کنی کلی بهونه میارن . طفلی سورنا جون چی میکشه.

آره همین بده که آدم کمتر می تونه به دوستان سر بزنه
قربونت عزیزم لطف داری
والا من خودم موی بلند رو دوست دارم واسه پسر این درسته اما جان خودم خودشم دوست داره هر وقتم نمیزاره شونه کنم میگم میریم کوتاه می کنیم موهاتو سریع میات میگه نه توتاه نکنیم شونه کنیم
من و پسرانم
30 مهر 92 8:40
عزييييزم عكسا خيلي عالي بودن گاوش هم مثل گاو كسرا هست😃
آموزشگاه موسيقي ماماني گفته بودي ميشناسي محبت ميكني معرفي كني؟ البته خودم دو تا آموزشگاه در نظر دارم كه از بينشون يكي رو انتخاب كنم . البته از اطلاعات شما هم بسيار استفاده ميكنيم دوست من🌹


مرسی عزیزم
آره الان میام میگم بهت گلم
ღبارانღ
16 آبان 92 9:28
سلام یاسی جونم..
خوبی؟
ببخش نبودم ..چند روز پیش تازه اومدم بعد هم نرسیدم..چون میخواستم سر حوصله بیام و بخونمت..حالاهم خوب نیستم..ولی دلم برات خیلیییییییییییییییی تنگ شده بود... سورنا چطوره؟ صندلی و تی اش خوبند؟


سلام باران جونم
ممنون
رسیدن بخیر عزیزم
الهی بگردم تو چته باز دختر حالت خوب نیست؟
امیدوارم زود زود خوب شی و همیشه سالم باشی
سورنا هم خوبه گلم سورناست دیگه هر روز با یه چیز مشغوله
جدیدا تی جدید پیدا کرده با اون حال می کنه فعلا
ღبارانღ
16 آبان 92 9:30
ماشالله چه بزرگ شده... ببین خوبی نبودنت اینه ها..ادم می فهمه سورنا بزرگ شده...جانمممممممممممممم...


آره قربونش برم
تازه خودم که همیشه پیشش هستم هم می فهمم که داره بزرگ میشه پسلم
ღبارانღ
16 آبان 92 9:32
پیتکو پیتکوش...یادته من بار اول بهت گفتم یاسی منم دلم میخواد باهاش بازی کنم...تو گفتی منم بازی میکنم...بعد رفتم برای بچه دوستم خریدم...و خودم باهاش بازی کردم...ترسیدم بمیرم این هوس به دلم بمونه. بعد تازه شوهر اون یی دوستم می گفت تو برای خودت خریده بودی به بچه اینا می دهی.


آره کاملا یادمه
دور از جونت دختر این حرفا چیه میزنمتا تا دیگه اینا رو نگی
بنده خدا شوهر دوستت راست گفته دیگه واسه خودت می خریدی بعد که ازش سیر شدی میدادی به بچه که با خیال راحت بازی کنه نه که بگیری بیاری جلوش خودت بشینی روش دل بچه رو آب کنی
مال سورنا که کلا بادش خالی شده فکر کنم پنچر شده
نخیرم از این فکرا نکن که من نشستم روش و پنچرش کردم خودش کلی روی اون بدبخت بپر بپر کرد فکر میکرد تو دشته و اینم اسبه واقعا
ღبارانღ
16 آبان 92 9:33
یاسی توجه کردی دیگه نمی نویسی سورنا یه گربه اونجا بود خیلی اذیتش میکرد...قبلا همیشه از این کارهاش که همه موجودات در حال تحرک بودند از دستش می نوشتی...بچه متین شده...از بس نبودی تو خونه و زندگی


بچه ام تازه داره با طبیعت ارتباط برقرار میکنه
اما خوب که فکر می کنم اخیرا جایی نرفتیم که جانور زنده باشه پس هنوز قبول نیست اگه جایی رفتیم که سگ و گربه بود و سمتشون نرفت من اون موقع تازه باورم میشه
ღبارانღ
16 آبان 92 9:34
ان شالله همیشه بهتون خوش بگذره..خوشحالم که خونه ای که دلت می خواست را خریدی...
ما عکس نمی خواهیم هی ول نکن بور..دلم برات تنگ می شه...خوشحالم که هستی... سورنا جونم را ببوسش.

ممنونم دوستم
ایشالا روزیه تو باشه عزیزم
چشم میام و قول میدم که با عکس هم بیام
منم دلم برا تنگ میشه گلم
ღبارانღ
16 آبان 92 9:38
و امــــــــــــــــــــــــــــــــــا...


سورنا خوشگلم!
تولدت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــارک!

یاسی عزیزمـــــــــــــــ!
مامان شدنت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک!

آقا کامبیز ! بابا شدنتــــــــــــــــــون مبارک!

سورنا خوشگلم الهی 120 ساله بشی عزیزمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همیشه در کنار مامان و بابای خوبت...زندگی سرشار از شادی آرامش و سلامتی و برکتی روز افزون

خوشحالم سال دیگه توانستم این تبریک را بگویم...



مرسی خاله باران مهربونم
ممنون که به ما لطف داری دوست گلم
ایشالا تو هم همیشه سلامت و شاد کنارمون باشی بدون که همیشه و همه جا دوستت داریم و به یادتیم باران مهربونم