سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

سورنا توپولی

سفرنامه و عکسای سفر 92

1392/1/24 14:54
نویسنده : یاسمین
2,032 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

بالاخره من عزمم رو جزم کردم و اومدم از سفرمون بنویسم

یه دفعه از خواب که بیدار شدم بصورت کاملا انتحاری و خودجوش یهویی حس عکسا اومد سراغم منم تا سورنا خواب بود از فرصت استفاده کردم و عکسا رو آماده کردم واسه وب

خب اول از همه قبل از عید ما شیراز بودیم خونه ی مامانی نسرین بعد از اون یه هفته قبل از عید رفتیم تهران خونه ی مامان پری اینا

چهارشنبه سوری رو اونجا بودیم جاتون خالی کلا تو خونه نشستیم و هیچ جا نرفتیم تو خونه من کتاب می خوندم و فیلم می دیدم و سورنا با مامان پری بازی می کرد

هرچی به بابا کامبیز گفتم بریم بیرون گفت نه اینجا خیلی شلوغ میشه خطرناکه واسه سورنا

اینقدر دلم هوای چهارشنبه سوریای خودمون رو کرد تو شیراز که نگو هر سال چقدر خوش می گذروندیم اما امسال... بگذریم

بعد واسه تحویل سال رفتیم محلات ما امسال عید نداشتیم چون مادرم فوت شده بودن و بیشتر میزبان بودیم

موقع تحویل سال هم مشغول تمیز کردن خونه ی مادر بودیم اصلا نفهمیدیم کی تحویل ساله یهو دیدیم همه دارن جیغ میزنن فهمیدیم سال تحویل شده اینم از یکی دیگه اتفاقای متفاوت با هر سال

تا 7 فروردین محلات بودیم و بعد مستقیم رفتیم شمال چون مامان پری اینا رفته بودن انزلی و دیگه تهران نبودن

روزیکه ما رسیدیم عمه کبری اینا شبش برگشتن تهران و ما تا موقع 13 بدر انزلی بودیم

واسه 13 هم از صبح بیرون نرفتیم بعد از ناهار با دایی بابا کامبیز و نازی جون رفتیم کاسپین ستاره ی شمال لب دریا که خییییییییلی شلوغ بود اونجا چایی و عصرونه هم خوردیم بعد من و بابا کامبیز و سورنا با نازی و رضا با ماشین ما رفتیم و بابا بزرگ اینا هم با دایی اینا رفتن

قرار بود بریم خونه ی دایی اینا تا آخر شب اونجا باشیم ولی ما اول رفتیم یه قهوه خونه لب دریا یه ساعتی رو اونجا بودیم بعد خونه ی دایی انیا رفتیم و تا آخر شب اونجا بودیم

اینم از 13 بدر متفاوت با هر سال ما

بعد هم 15 فروردین برگشتیم تهران موندیم تا بابایی کلاساش رو رفت دوشنبه برگشتیم شیراز و سه شنبه اومدیم لامرد خونه

خیلی این ور و اونور رفتیم اما من طبق معمول همیشه که دوربین رو تزیینی میبرم با خودم خیلی عکس نگرفتم 

نمی دونم چرا اما من اصلا علاقه ای به عکس انداختن ندارم همینا رو هم بابا یادم میاره که یه عکسی بگیر حداقل

و اینکه هر چی نگاه کردم بیشتر از سورنا فیلم گرفتیم تا عکس

پسرم خیلی آقا شده خیلی خشگل حرف می زنه و مثل بلبل تند تند حرف میزنه

موهاش رو هم محلات که بودیم بردم پیش سپیده و سارا جونم دختر خاله های ی گلم براش کوتاه کردن

بیچاره ها از اولش کلی شکلک در آوردن و هم رو خیس کردن تا بتونن بی سر و صدا و با بازی موهاش رو کوتاه کنن

هرچند که سپیده خیلی موهاش رو کوتاه نکرد میگه بیخود موهاش خیلی خشگله دلم نمیات خیلی کوتاش کنم از این به بعد هم حق نداری جایی ببریش همیشه بیارش خودم براش کوتاه کنم

آخر سر هم بهش شیر موز دادن واسه جایزه

دیگه اینکه امسال پسرم 250 تومان عیدی جمع کرد هرچند ما شیراز جایی نرفتیم فقط محلات و شمال عیدی گرفته 

پریشب هم خاله راضیه و امید جونی اومدن خونه مون دیروز هم واسه ناهار عمو آرش اومد پیشمون شب هم خاله مونا و عمو عباس اومدن

عمو آرش واسه پسرم یه ست بن تن با ساعتش خریده بود و براش آورده بود که سورنا کلللللللللی باهاش بازی کرد و ذوق کرد

خاله مونا هم بهش گفت بیا خونه مون تا منم بهت جایزه ات رو بدم

واسه امشب دعوتمون کرد.

خب این از سفرنامه ی امسال ما

از روزهای زیبای بهاریتون لذت ببرید

سال خوبی رو برای همه آرزو می کنم

برای زلزله زدگان بوشهر هم از خدا صبر می خوام

خیلی درکشون می کنم چون خودم پارسال سال پر زلزله و تشویشی رو تجربه کردم و البته نا گفته نماند که همزمان اونجا که زلزله اومد اینجا رو هم تکون داد اما خفیفتر ولی خیییلی طولانی بود من کللللی ترسیده بودم خدا صبرشون بده

دوستون داریم

واسه دیدن عکسا هم بفرمایید ادامه لطفا

ممنون که به ما لطف داریدقلب

سورنا در لباس بابا کامبیز قبل از عید

تولد یسنا

یادم رفت بگم قبل از اینکه بریم تهران 24 اسفند تولد یسنا جونی بود دختر دختر عموی من

اینم دایی آرمین و سورنا پیش یسنای عزیزم ایشالا 120 ساله باشی خاله جون

تولد یسنا

تولد یسنا

ماشالا دور میز اینقدر دوستان بی حجاب بودن من فقط عکسایی که تونستم اونها رو حذف کنم ازش تونستم بذارم وگرنه عکس زیاد بود برخلاف همیشهنیشخند

تحویل سال

پسرم ایستاده کنار هفت سین می گم بخند یه کم برام

اینم خنده اش

تحویل

تحویل

قربون خنده هات برم من شیطونم

تحویل

اینم با دایی آرمین و فرزام جیگرم پسر دایی عزیزم که کلی مهربونه و خیلی سورنا رو دوست داره

وقتی خونه شون بودیم همه ی اسباب بازیهاش رو داده بود به سورنا آقا سورنا هم عوض تشکر تمام برچسبهای بچه رو از روی تخت و کمدش کند و خراب کرد اونم هیچی نگفت من کلللی خجالت کشیدم و اونم می گفت نه خاله اشکال نداره ناراحت نباش

ایندفعه که برم محلات حتما براش کلللی برچسب میبرمخجالت

شهر بازی

اینم شهر بازی انزلی که بالای یکی از مراکز تجاریش بود و سورنا کلی اونجا بازی کرد

بازی

13

اینم روز سیزده که شمال خیلی سرد بود

کنار هفت سین زیبای کاسپین البته مثل پارسال بود اما خیلی قشنگ بود من پارسال هم که دیدمش از ایده اش خیلی خوشم اومد

13

اینم خود هفت سینه که پارسال یه خانومه با لباس محلیه گیلک ها کنار در خونه بود و امسال نبود جایی رفته بود فکر کنم واسه 13 بدر رفته بودن بیروننیشخند

13

اینم سورنای من موقع برگشت به خونه در پارکینگ

خب این از عکسای سفرمون

این دوتا عکس هم واسه زمستونه که شمال بودیم تازه دیدمشون گذاشتمنیشخند

بلوار

اسکله ی بلوار انزلی که خیلی خشگله

بلوار

ممنون از وقتتون

فعلا بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

ღ باران ღ
26 فروردین 92 17:27
سلام...
ممنون یاسی مهربونم که هر روز بهم سر میزنی...راستش میای وبت را باز میکنم ولی فقط صفحه صورتی پشت سر وب برام میاد..منم که کلا اعصاب خوب هر چی رفرش میکنم اونم انگار نه انگار....
در هر صورت از مهربونی هات ممنونم...


سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که اومدی
جدا؟ گیر داده آره؟
شاید بخاطر قالب جدید وبه عوضش می کنم حتما
ღ خاله باران ღ
26 فروردین 92 17:43
کلا امسال سال متفاوتی بوده...امیدوارم سال خوبی برات باشه... وای یاسی بر عکس من خیلی عکاسی را دوست دارم ولی از توی عکس بودن خوشم نمیاد..خودم عکس بگیرم...


آره اما متفاوت بد بووده متاسفانه... ایشالا بقیه اش خوب باشه برای همه مون
جدا؟خیلی خوبه ها اما من حوصلم نمی گیره عکس بگیرم نه خودم بگیرم نه خودم توش باشم
حالا تا دلت بخوات منا جونم از عکس گرفتن خوشش میات البته نگیره ها خودش هی ژست بگیره هی یکی ازش عکس بگیره
ღ خاله باران ღ
26 فروردین 92 17:44
می گم ادرس آرایشگاه سپیده جون را بده...


چشششششششششم حتما
فقط محلاته ها اشکال نداره؟!
اما قول میدم خدماتشون خوبه کلللی می خندی
شیرموزم میدن
ღ خاله باران ღ
26 فروردین 92 17:46
برای همه داغدیدگان صبر میخواهم...


قربون دلت برم مهربون
ღ خاله باران ღ
26 فروردین 92 18:00
یاسی من از خنده اش خنده ام گرفت. خب برات خندیده


می بینی؟
یعنی من مردم واسه اینکه همین لبخند رو بهم بزنه کلی ناز کردم و قربون صدقه رفتم تا خندیده بهم
ღ خاله باران ღ
26 فروردین 92 18:02
ادم از کارهای ساده سورنا هم خنده اش می گیره...پشتش کلی شیطنته...


آره خدایی جدیدا نمی دونی چی شده
حسابی شیطون و فعال و شیرین زبون
ღ خاله باران ღ
26 فروردین 92 18:02
ممنون عزیزمممممممممم....


قربونت برمممممممم
بوووووووووووووووووووووس
مامان متين و كسرا
26 فروردین 92 19:35
سلااااااام بهاري به سورنا جون و مامان گلش
فوت مادربزرگتون و تسليت ميگم ايشالا كه غم آخرتون باشه
عكسهاي پسر گلمون هم عاااااااي بود . زود زود بيايد ماماني


سلام عزیزم خودت گلی
ممنونم خدا عزیزای شما رو نگه داره براتون
لطف داری خاله جون چششششم حتما
مامان پریسا
27 فروردین 92 9:33
سلام یاسی جون من فکر کردم واسه این پست کامنت دادم

ولی خب عکس ها رو کامل ندیده بودم

میگم خندش عین خنده های زورزورکی پریسا هستش


سلام مریم جونم
حتما سرت شلوغ بوده متوجه نشدی عزیزم اشکال نداره مهم اینه که الان اومدی پیشمون
قربونشون برم دوقلوهای من هستن دیگه شیطونا
مامان پریسا
27 فروردین 92 9:34
یاسی جون ماشالله خب ایران گردی میکنی. یه سر هم بیا سمت ما دیگه


آره دیگه شده جریان همه جای ایران سرای من است مریم جون
خیلی دوست دارم اونورا رو هم ببینم اتفاقا
هروقت بتونم حتما میام عزیزم به من لطف داری تو
مامان پریسا
27 فروردین 92 9:34
راستی من بلد نیستم خواهر شوهر بازی در بیارم.


جدا؟
ایول کارت درسته خواهر
ستاره زمینی
27 فروردین 92 11:15

نوش جونت عزیزم شیر موز خوشمزه بود................


ممنون آره خیلی خوشمزه است
maman taraneh
27 فروردین 92 16:07
عاشقه اون خندیدنتم سورنا جونم


ممنون خاله جون
مادر کوثر
28 فروردین 92 11:40


سلام عزیزممممممممممممممممممم

همیشه به شادی و سفر

ممنون که نوشتی و عکس گذاشتییییییییی




به به سلام دوستم
ممنونم به همچنین واسه شما
ممنون که وقت گذاشتی و دیدی و خوندی
مادر کوثر
28 فروردین 92 11:41
راستی
ما هم بروزیم با یه پست بهاری
لطفا اینجوری وارد بشید


الان میام
ღ خاله باران ღ
28 فروردین 92 18:23
سلام دوست مهربونمممممممممممممم...ممنون که همیشه به یادمیییییییییییی....خدا همیشه به یادت باشه و برات بهترین هارا بفرسته..خدا زندگیتون را همیشه در آرامش و عشـــــــــــــــــــــــــــقی بی پایان فرو ببره..در کنار آقا کامبیز و سورنا شیطونه خودممممممممممممم... ممنون دوست مهربونممممممممممممم....


سلام مهربونم
قربونت برم ببخش که کاری از دستم نمیات برات انجام بدم جز اینکه فقط بیام تو وبت سر بزنم بهت
مرسی از دعاهای خیلی خوبت تو همیشه به من لطف داری عزیزم
دوست دارم
ღ تـــــــــــک خاله کوثر جونی ღ
30 فروردین 92 17:18
با اجازتون منم عکس ها رو دیدم قشـــــنگ بود
نی نی گوگولی (نازی )
5 اردیبهشت 92 18:36
ایییییییییول زبل خان من تازه عکسای عید و گذاشتم فک نمیکردم عکسارو گذاشته باشیییییییی دلم واستون کللللی تنگه هااااا کاش زودتر امتحانا تموم شههههههههه ولی عجب 13 بدر سردی بوداااا راستی فیلمارو دارم تکمیل میکنم دانلود منیجیر گرفتم سرانجااااااااااااام
maman taraneh
22 مرداد 92 20:42
سورنا جون عاشق خندیدنتم عزیزم خیلی ناز میشی


مرسی خاله جونم