چند کشف جدید از کلمات سورنا
خوکار گشنگ چیست؟!
همون مدادیه که روکش رنگ رنگی داره و سورنا خیلی دوسش داره و اینو بابا کامبیز اینجا گذاشته که یعنی خودکاره چون تا بابا کامبیز میات سراغ کتاباش سورنا هم یه خودکار می خوات و بعد هم شروع میکنه به خط خطی کردن کتابهای بابایی پاک هم نمیشن دیگه
بعد بابا کلی حرص می خوره منم می خندم
واسه همین این مداد رو گذاشته تا حداقل بعد بتونه خطها رو پاک کنه
مامان یاسی تو آشپزخونه مشغول غذا و اینترنته که سورنا میات میگه:
خوکار گشنگ می خوام خوکار گشنگ بده
یاسی بهش این مداده رو میده
بعد با ذوق میره سمت کمد کتابهای بابا میگه کتاب بده
یاسی یه لحظه وسوسه میشه بجای مداد واقعا به سورنا یه خودکار با یکی از کتابهای کمیاب دکترا رو بده که بابا با کلی زحمت پیدا کرده چرا؟
چون دیشب بابا یه کم اذیتش کرده بود و بیخودی بهش گیر داده بود و یاسی قهر بود باهاش هرچند که الان بعد از کلی عذر خواهی آشتی بود اما فکر تلافی هم بد نبود
اما نه یاسی ترجیح داد بعدا نقشه ی دیشبش رو دنبال کنه
نقشه چی بود؟نه بزارید نگم زشته
نه به خدا نگم بهتره
انگار دوست دارید بدونید
ای بابا باشه میگم
می خواست با مسواکش دستشویی رو بشوره
جالب اینجاست که این ترفند به صورت جک از سوی زندایی برای یاسی رسیده بود و بعدش یاسی پرسید تا حالا چند بار با داییم اینکارو کردی راست بگو
آخه من دختر خواهر شوهرم هرچند که با زنداییم رفیق باشم این ریسک زیادی بود نه؟
شاید من هوس دعوا میکردم و اینو به مامانم میگفتم واااااااااای چی میشد کللللللللی می خندیدیم
بگذریم به هر حال من یه دفتر که مال خود سورنا بود رو بهش دادم
بعد از 5 دقیقه
سورنا:مامان جون بیا بیا
یاسی:جونم مامان کار دارم
سورنا:کار نه، ناهار نه، بیا بیا
یاسی میره پیش سورنا:جونم؟
سورنا:میشین میشین(بشین)
یاسی میشینه:جونم؟چیکار کنم؟
سورنا:بیکش بیکش
یاسی:چی بکشم؟
سورنا:پاندا
یاسی:؟!!! آهان بیا عزیزم اینم پاندا حالا نمی دونم چیزی که کشید واقعا پاندا بود یا نه چون بعدش سورنا گفت:برو برو ناهار
منم اینجوری شدم
و از خدا خواسته اومدم پای نت
حالا شکلات گشنگ چیه؟
لواشک هایی که مثل شکلات تو بسته بندی های کوچیک رنگی هستند و روی میز ما همیشه هست چون من عاشقشونم
سورنا:مامان شکلات می خوام
یاسی بهش از روی میز شکلات سنگی میده
سورنا:شکلات سنگین! نه شکلات گشنگ
یاسی مونده که شکلات گشنگ چی میتونه باشه چند مدل میاره بهش میده و سورنا میگه این نه در آخر به این لواشکها اشاره می کنه
یاسی میگه:آهان لواشک می خوای
سورنا:نه اواشک نه شکلات گشنگ!
بهش میدم میگم می خوای برات باز کنم؟
میگه نه سورنا باز(کلا فعل دوست نداره پسرم مثل مریخی ها حرف می زنه)
بعد از 2 دقیقه تلاش میاره میده به من میگه باز (فعل نداره )
باز می کنم میدم بهش
میگیره ازم با خنده می خوره میگه:شکلات گشنگ امید نه(یعنی از این شکلاته به امید نمیدم)بیچاره امید جونی
وقتی با امید حرف میزنه چون امید خیلی قشنگ و کامل حرف میزنه نمی فهمه سورنا دقیقا چی میگه بعد به راضیه میگه مامان چرا سورنا اینجوری حرف میزنه؟
راضیه هم میگه مامان جون سورنا خارجکی حرف میزنه
حالا هم سورنا داره میات و میره بعد از خوردن 3 تا لواشک و چند تا شکلات هی آب می خوات ازم نمیزاره من به کارم برسم که
الانم صدای در اومد بدو اومده میگه:بابا آمد(بصورت کتابی میگه یعنی نمیگه اومد همیشه میگه آمد)
بعد میره سمت در میگه سورنا قفل باز
بعد تلاش میکنه جواب نمیگیره میگه وای سنگین سنگین(هر وقت کاری رو با راحتی نمی تونه انجام بده میگه سنگینه)
خب ما بریم فعلا باز میام می نویسم براتون از این روزای سورنا
دوستون داریم بای بای