سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

سورنا توپولی

چند کشف جدید از کلمات سورنا

1391/9/21 14:48
نویسنده : یاسمین
1,032 بازدید
اشتراک گذاری

خوکار گشنگ چیست؟!

همون مدادیه که روکش رنگ رنگی داره و سورنا خیلی دوسش داره و اینو بابا کامبیز اینجا گذاشته که یعنی خودکاره چون تا بابا کامبیز میات سراغ کتاباش سورنا هم یه خودکار می خوات و بعد هم شروع میکنه به خط خطی کردن کتابهای بابایی پاک هم نمیشن دیگهنیشخند

بعد بابا کلی حرص می خوره منم می خندمنیشخند

واسه همین این مداد رو گذاشته تا حداقل بعد بتونه خطها رو پاک کنهخنده

مامان یاسی تو آشپزخونه مشغول غذا و اینترنته که سورنا میات میگه:

خوکار گشنگ می خوام خوکار گشنگ بده

یاسی بهش این مداده رو میده 

بعد با ذوق میره سمت کمد کتابهای بابا میگه کتاب بدهنیشخند

یاسی یه لحظه وسوسه میشه بجای مداد واقعا به سورنا یه خودکار با یکی از کتابهای کمیاب دکترا رو بده که بابا با کلی زحمت پیدا کرده چرا؟

چون دیشب بابا یه کم اذیتش کرده بود و بیخودی بهش گیر داده بود و  یاسی قهر بود باهاش هرچند که الان بعد از کلی عذر خواهی آشتی بود اما فکر تلافی هم بد نبود

اما نه یاسی ترجیح داد بعدا نقشه ی دیشبش رو دنبال کنه

نقشه چی بود؟نه بزارید نگم زشته

نه به خدا نگم بهتره

انگار دوست دارید بدونید

ای بابا باشه میگم

می خواست با مسواکش دستشویی رو بشورهنیشخند

جالب اینجاست که این ترفند به صورت جک از سوی زندایی برای یاسی رسیده بود و بعدش یاسی پرسید تا حالا چند بار با داییم اینکارو کردی راست بگو

آخه من دختر خواهر شوهرم هرچند که با زنداییم رفیق باشم این ریسک زیادی بود نه؟

شاید من هوس دعوا میکردم و اینو به مامانم میگفتم واااااااااای چی میشد کللللللللی می خندیدیمخنده

بگذریم به هر حال من یه دفتر که مال خود سورنا بود رو بهش دادم

بعد از 5 دقیقه

سورنا:مامان جون بیا بیا

یاسی:جونم مامان کار دارم 

سورنا:کار نه، ناهار نه، بیا بیا

یاسی میره پیش سورنا:جونم؟

سورنا:میشین میشین(بشین)

یاسی میشینه:جونم؟چیکار کنم؟

سورنا:بیکش بیکش

یاسی:چی بکشم؟

سورنا:پاندا

یاسی:؟!!! آهان بیا عزیزم اینم پاندا حالا نمی دونم چیزی که کشید واقعا پاندا بود یا نه چون بعدش سورنا گفت:برو برو ناهارمنتظر

منم اینجوری شدمقهقهه

و از خدا خواسته اومدم پای نتشیطان

حالا شکلات گشنگ چیه؟

لواشک هایی که مثل شکلات تو بسته بندی های کوچیک رنگی هستند و روی میز ما همیشه هست چون من عاشقشونم

سورنا:مامان شکلات می خوام

یاسی بهش از روی میز شکلات سنگی میده

سورنا:شکلات سنگین! نه شکلات گشنگ

یاسی مونده که شکلات گشنگ چی میتونه باشه چند مدل میاره بهش میده و سورنا میگه این نه در آخر به این لواشکها اشاره می کنه

یاسی میگه:آهان لواشک می خوای

سورنا:نه اواشک نه شکلات گشنگ!

بهش میدم میگم می خوای برات باز کنم؟

میگه نه سورنا باز(کلا فعل دوست نداره پسرم مثل مریخی ها حرف می زنه)

بعد از 2 دقیقه تلاش میاره میده به من میگه باز (فعل نداره )

باز می کنم میدم بهش

میگیره ازم با خنده می خوره میگه:شکلات گشنگ امید نه(یعنی از این شکلاته به امید نمیدم)بیچاره امید جونیسوال

وقتی با امید حرف میزنه چون امید خیلی قشنگ و کامل حرف میزنه نمی فهمه سورنا دقیقا چی میگه بعد به راضیه میگه مامان چرا سورنا اینجوری حرف میزنه؟

راضیه هم میگه مامان جون سورنا خارجکی حرف میزنهعینک

حالا هم سورنا داره میات و میره بعد از خوردن 3 تا لواشک و چند تا شکلات هی آب می خوات ازم نمیزاره من به کارم برسم کهکلافه

الانم صدای در اومد بدو اومده میگه:بابا آمد(بصورت کتابی میگه یعنی نمیگه اومد همیشه میگه آمد)ماچ

 

بعد میره سمت در میگه سورنا قفل باز

بعد تلاش میکنه جواب نمیگیره میگه وای سنگین سنگین(هر وقت کاری رو با راحتی نمی تونه انجام بده میگه سنگینهنیشخند)

خب ما بریم فعلا باز میام می نویسم براتون از این روزای سورنا

دوستون داریم بای بایبای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

ستاره زمینی
21 آذر 91 16:47
ای سورنای ناقلا با مامان دست به یکی کردید بابایی را اذیت کنید.....
وای مامانی نکنی این کارا وای دیگه از مسواک بدم اومد برم مسواک جدید بخرم...


آره خاله جون اینقده کیف دارهههههههههه
چرا؟تا حالا امتحان نکردم اما وسوسه شدم یه بار امتحان کنم فکر کنم اینم کیف داشته باشه
اتفاقا بابایی هم میگه از ترس تو هر بار که می خوام مسواک بزنم با دلهره و شک مسواک میزنم
مامان پریسا
21 آذر 91 16:54
سلام یاسی جون.
ای وای پس این دوقلو های افسانه ایی همه کاراشون هم مثل همه.

پس تا حالا کجا بود این دوقلو


سلام عزززیزم
جیگرشون برم.بسکه نانازن این دوتا
یکیشون پیش من یکیشون پیش تو مریم جونم
مامان پریسا
21 آذر 91 16:55
پری هم خیلی وقتافعل رو ان جور که دلش میخواد میگه.

مخصوصا اون سنگین !!!!!!!!!


جدا؟!!!
قربونشون برم من این دوقلوهام رو
مادر کوثر
21 آذر 91 18:11
وای عزیزمممممممممممممممم
خیلی باحال و قشنگ نوشتی دوست جونم
گشنگ گفتنش منو کشته

ای مامانی ناقلا نکنه با مسواک بابایی بری سراغ....

بیچاره بابایی و کتابای دکتری

مرسی مامانی
پست شاد و جالبیه

از نظرات و حرفای خوشگلت واقعا ممنونم عزیزم
خیلی دوستت دارم


مرسی عزیزم
اگه بابایی پسر خوبی باشه که من کاری با مسواکش ندارم که
مرسی از نگاهت عزیزم خوشحالم که شاد بود
ناقابله دوستم ببهش که کاری ازم برنمیات فقط همین حرفها میمونه
منم خییییییلی زیاد می دوستمت
فروغ
21 آذر 91 20:09
یاسییییییییییییییییییییییییییییی وووی وووی وووی مسوااااااااااک؟؟؟؟؟؟؟ بیچاره آقا کامبیز الههییییییییییییییییییییی بگردم سورنا با این شیرین زبونیات خوشمزه یاسی جونی خییییییییلی باحال بود جریان پاندا خدایی چی کشیده بودی؟


جان خودم حال کردم یه بار که خیلی اذیتم کرد روش امتحان کنم ببینم چقدر موقع مسواک زدنش لذت بخشه
اصلا هم بیچاره نیست جدیدا زیاد خسته است بد اخلاقیاشم زیاد شده
خدا نکنه خاله جونی
جدا بنظر من که پاندا بود حالا نمی دونم فقط چرا سورنا خوشش نیومد
سمی مامان امیرین
21 آذر 91 20:11
سلام دوست جدید.ممنون از حضور و تبریکات تو وبلاگ پسرام.
این سورنا جونم همسن امیرعلی ما تقریبا" خدا حفظش کنه.


سلام عزیزم
ممنون که اومدی قابلی نداشت
آره امیرعلی جون فکر کنم 1ماه کوچیکتر از سورناست
ممنون
مامان متين و كسرا
30 آذر 91 8:08
چقدر سورنا گلي مثل پسر منه صحبت كردناش . البته چند مدت قبلاااا عزيزززم
من كه نزديك يك ساله لامرد نيومدم . يه جورايي وطن هامون جابه جاشده ههههههه
لينك شدين خانمي


جدا؟
جدا؟خوش باشيد
ممنون اگه شما هم آدرستون رو ميزاشتيد منم ميومدم پيشتون
مامان متين و كسرا
10 دی 91 16:14
اينم آدرس ما البته اگه مشكلي نداشته باشه گلم


فکر کنم مشکل داره ادرستون چون هرکاری کردم باز نشد:-(